از اتباع حیص، سختی و تنگی. یقال وقعفی حیص بیص و حیص بیص و حیص بیص و حاص باص و حاص باص ، یعنی در فتنه ای افتاد که رهایی از آن ندارد. و جعلتم الارض علیه حیص بیص، حیصاً بیصاً، تنگ ساختید بر وی زمین را یعنی تنگ گرفتید تا اینکه عاجز آمد. (منتهی الارب). رجوع به حیص بیص شود
از اتباع حیص، سختی و تنگی. یقال وقعفی حَیْص َ بَیْص َ و حیص ِ بیص ِ و حَیْص ِ بَیْص ِ و حاص َ باص َ و حاص ِ باص ِ، یعنی در فتنه ای افتاد که رهایی از آن ندارد. و جعلتم الارض علیه حیص بیص، حیصاً بیصاً، تنگ ساختید بر وی زمین را یعنی تنگ گرفتید تا اینکه عاجز آمد. (منتهی الارب). رجوع به حیص بیص شود
نام بلوکی است بشرقی شهر کرمان و در شمال و شرق خبیص کویر لوت و بجانب جنوبش نرماشیر و بم قرار دارد، هوای آن بسیار گرم است و نام جدید آن شهداد میباشد. یاقوت در وصف آن آرد: خبیص مدینتی است بکرمان و حصنی صاحب درختان خرما. آب آن از قنات و بنابر نقل حمزه خبیص تعریب ’هبیج’ است. ابن الفقیه آورده که بداخل خبیص باران نمیبارد و بارندگی بحوالی آنست بطوری که اگر کسی از دیوار دست بخارج قلعه برآورد دستش تر می شود ولی بدنش که در پشت دیوار است تر نمی گردد و این خود از خوارج عادات است. یاقوت در این گفته شک میکند و عهدۀ حکایت را بر ابن الفقیه میگذارد. رهنی میگوید جانب کرمان را دو سرزمین فراگرفته است قفص از جانب بحر و خبیص از جانب بر، خبیص انتهای بلاد فهلو و خداوند زبان آنها را مسخ کرده و بلاد آنها را تغییر داده است و بناحیت خبیص خبق و ببق است. (از معجم البلدان یاقوت حموی). صاحب حدود العالم آرد: شهری است بناحیت کرمان با نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم). مستوفی گوید: خبیص از اقلیم سیم است. طولش از جزایر خالدات ’صبح’ و عرض آن از استواء ’لا’ هوایش گرم است و آبش از رود و درو نخل بسیار است. (نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 171). مؤلف لغتنامه آرد: در آنجا معدن سنگ شیشه هست که برای بلورسازی نهایت خوب است. امروز این ناحیه را شهداد نامند. رجوع به شهداد شود
نام بلوکی است بشرقی شهر کرمان و در شمال و شرق خبیص کویر لوت و بجانب جنوبش نرماشیر و بم قرار دارد، هوای آن بسیار گرم است و نام جدید آن شهداد میباشد. یاقوت در وصف آن آرد: خبیص مدینتی است بکرمان و حصنی صاحب درختان خرما. آب آن از قنات و بنابر نقل حمزه خبیص تعریب ’هبیج’ است. ابن الفقیه آورده که بداخل خبیص باران نمیبارد و بارندگی بحوالی آنست بطوری که اگر کسی از دیوار دست بخارج قلعه برآورد دستش تر می شود ولی بدنش که در پشت دیوار است تر نمی گردد و این خود از خوارج عادات است. یاقوت در این گفته شک میکند و عهدۀ حکایت را بر ابن الفقیه میگذارد. رهنی میگوید جانب کرمان را دو سرزمین فراگرفته است قُفص از جانب بحر و خبیص از جانب بر، خبیص انتهای بلاد فهلو و خداوند زبان آنها را مسخ کرده و بلاد آنها را تغییر داده است و بناحیت خبیص خَبق و بَبق است. (از معجم البلدان یاقوت حموی). صاحب حدود العالم آرد: شهری است بناحیت کرمان با نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم). مستوفی گوید: خبیص از اقلیم سیم است. طولش از جزایر خالدات ’صبح’ و عرض آن از استواء ’لا’ هوایش گرم است و آبش از رود و درو نخل بسیار است. (نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 171). مؤلف لغتنامه آرد: در آنجا معدن سنگ شیشه هست که برای بلورسازی نهایت خوب است. امروز این ناحیه را شهداد نامند. رجوع به شهداد شود
افروشه و آن حلوایی است از خرما و روغن. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلواء سفید. حلواء خانگی ٔ افروشه. (از مقدمه الادب زمخشری). نام حلوایی است که از آرد و روغن کنجد و عسل و یا شکر کنند. (یادداشت بخط مؤلف). ابورزین. رجوع به ابورزین شود. خبیص بپارسی آنرا افروشه گویند با معده بهتر از فالوذج باشد بسبب آنکه لزوجت او کمتر بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). لقمه اندازه خور ای مرد حریص گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص. (مثنوی). پس بگفتندش که تو ابله حریص ای عجب خوردی ز حلوای خبیص. (مثنوی)
افروشه و آن حلوایی است از خرما و روغن. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلواء سفید. حلواء خانگی ٔ افروشه. (از مقدمه الادب زمخشری). نام حلوایی است که از آرد و روغن کنجد و عسل و یا شکر کنند. (یادداشت بخط مؤلف). ابورزین. رجوع به ابورزین شود. خبیص بپارسی آنرا افروشه گویند با معده بهتر از فالوذج باشد بسبب آنکه لزوجت او کمتر بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). لقمه اندازه خور ای مرد حریص گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص. (مثنوی). پس بگفتندش که تو ابله حریص ای عجب خوردی ز حلوای خبیص. (مثنوی)