جدول جو
جدول جو

معنی وبور - جستجوی لغت در جدول جو

وبور
(وُ)
جمع واژۀ وبر و آن جانورکی است مانا به گربه مگر خردتر از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وبر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثبور
تصویر ثبور
هلاک شدن، هلاکت، گفتن واویلا یا واهلاکا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبور
تصویر صبور
صبر کننده، بردبار، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبور
تصویر عبور
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبور
تصویر زبور
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبور
تصویر عبور
گذر کردن از جایی یا راهی، راه پیمودن، گذشتن
عبور و مرور: آمد و رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موبور
تصویر موبور
آنکه موهای بور دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبور
تصویر دبور
بادی که از سمت مغرب بوزد، باد غربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبور
تصویر قبور
قبرها، گورها، جمع واژۀ قبر
فرهنگ فارسی عمید
آن که موهای سرش بور است یعنی زرد مایل به طلائی است، آن که موی به رنگ بور دارد، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به بور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
زیان، خسران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبور
تصویر حبور
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبور
تصویر هبور
تننده جولاهه
فرهنگ لغت هوشیار
بسیاری فراونی وسناد وسناذ امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد (رودکی) فر هستی بسیارشدن فروان گردیدن، بسیاری فراوانی: (دیگر آنکه اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حکم و وفور کم آزاری این خسرو انو شیروان معدلت مغرورشود) یابحد وفور. فراوان بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورور
تصویر ورور
زمزمه ای که افسونگر دروقت افسون کردن کند، حرف زدن وراجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقور
تصویر وقور
بردبار آرام: زن یا مرد آهسته و بردبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجور
تصویر وجور
سخن ناپسند و شنوائی آن
فرهنگ لغت هوشیار
(ماهیگیری) وسیله ایست مرکب از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته میشود و بعد بالا آورده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
روز دهم از ماه تشری و آنرا} عاشور {نیز خوانند. درین روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است (التفهیم 224)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبور
تصویر قبور
جمع قبر، گور ها دخمه ها جمع قبر گورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبور
تصویر غبور
به جا ماندن، درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبور
تصویر عبور
درگذشتن، شکافتن راه را، گذر کردن از راهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبور
تصویر زبور
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبور
تصویر صبور
شکیبا، صابر، حلیمی، شکیبنده
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته گاودمب شیپور، نوعی ساز که می نوازند مهره ترسایان. نای رویین نفیر، جمع شبابیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبور
تصویر تبور
زیان، تنبلی، مرگ و میر
فرهنگ لغت هوشیار
باد خور بری (خور بران مغرب) پیر شدن بادی که از مغرب وزد باد غربی مقابل صبا، صولتی که منشا آن هوای نفس و استیلای آن بود و موجب صدور چیزی باشد که مخالف شرع است (کشاف 465)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
((ثُ بُ))
بازداشتن، هلاک کردن، زیان کشیدن، هلاک گردیدن، عذاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبور
تصویر دبور
((دَ))
لات، بی سر و پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبور
تصویر دبور
((دَ))
بادی که از مغرب می وزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبور
تصویر صبور
شکیبا، بردبار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبور
تصویر عبور
گذار، گذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وفور
تصویر وفور
فراوانی، فراوان
فرهنگ واژه فارسی سره
بلوند
متضاد: موسیاه، گندمگون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا برو
فرهنگ گویش مازندرانی