وایپ (Wipe) در فیلم سازی به یک تکنیک انتقال (Transition) بین دو صحنه یا دو نما اشاره دارد که در آن تصویر یکی از طرفین صفحه به تدریج جایگزین تصویر قبلی می شود. این تکنیک می تواند به شکل های مختلفی از جمله افقی، عمودی، مورب یا حتی با اشکال پیچیده تر انجام شود. وایپ ها معمولاً برای نشان دادن گذر زمان، تغییر مکان، یا انتقال به یک صحنه جدید به کار می روند و می توانند تأثیرات بصری جالبی ایجاد کنند. ویژگی ها و کاربردهای وایپ (Wipe): 1. انتقال ملایم و تدریجی : - کاربرد : وایپ ها به انتقال ملایم تر و تدریجی تر بین صحنه ها کمک می کنند، به خصوص در مقایسه با برش های ناگهانی (Cut). - مثال : استفاده از یک وایپ افقی برای نشان دادن گذر زمان بین دو صحنه مرتبط. 2. ایجاد تغییرات بصری جذاب : - کاربرد : وایپ ها می توانند جلوه های بصری جذاب و خلاقانه ای ایجاد کنند که به تنوع و جذابیت فیلم اضافه می کند. - مثال : استفاده از وایپ دایره ای برای نمایان کردن یک صحنه خاص یا شخصیت جدید. 3. تأکید بر ارتباط بین دو صحنه : - کاربرد : وایپ ها می توانند بر ارتباط معنایی یا موضوعی بین دو صحنه تأکید کنند. - مثال : استفاده از وایپ عمودی برای انتقال از یک صحنه درونی به یک صحنه بیرونی مرتبط. انواع وایپ ها: 1. وایپ افقی (Horizontal Wipe) : - تصویر جدید به تدریج از سمت چپ یا راست صفحه جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : نشان دادن گذر زمان یا تغییر مکان. 2. وایپ عمودی (Vertical Wipe) : - تصویر جدید به تدریج از بالا یا پایین صفحه جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : انتقال بین صحنه های متفاوت یا تغییر فضا. 3. وایپ مورب (Diagonal Wipe) : - تصویر جدید به صورت مورب جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : ایجاد جلوه های بصری خلاقانه و جذاب. 4. وایپ شکل دار (Shape Wipe) : - تصویر جدید با استفاده از یک شکل خاص (مثلاً دایره، مربع، ستاره و غیره) جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : ایجاد جلوه های خاص و هنری، تأکید بر یک عنصر یا شخصیت خاص. مثال های معروف استفاده از وایپ در فیلم ها: - Star Wars (جنگ ستارگان) : سری فیلم های جنگ ستارگان به کارگردانی جرج لوکاس، به دلیل استفاده گسترده و خلاقانه از وایپ ها مشهور است. این فیلم ها از انواع مختلف وایپ ها برای انتقال بین صحنه ها و فضاهای مختلف استفاده می کنند. - The Seven Samurai (هفت سامورایی) : در این فیلم به کارگردانی آکیرا کوروساوا، از وایپ های مختلف برای نشان دادن گذر زمان و تغییر مکان استفاده شده است. نکات و تکنیک های استفاده از وایپ: 1. هماهنگی با ریتم فیلم : وایپ ها باید با ریتم و حس کلی فیلم هماهنگ باشند. استفاده نادرست یا بیش از حد از وایپ ها می تواند باعث ایجاد احساس بی نظمی یا عدم انسجام شود. 2. استفاده در مواقع مناسب : وایپ ها بیشتر در مواقعی استفاده می شوند که نیاز به انتقال ملایم تر و تدریجی تر بین صحنه ها وجود دارد. 3. انتخاب نوع مناسب : بسته به نیاز و هدف خاص صحنه، باید نوع مناسبی از وایپ انتخاب شود. به عنوان مثال، وایپ افقی برای گذر زمان و وایپ شکل دار برای تأکید بر یک عنصر خاص. وایپ ها یکی از تکنیک های جذاب و خلاقانه در فیلم سازی هستند که می توانند به شدت به جذابیت و تأثیرگذاری بصری فیلم کمک کنند. استفاده صحیح و هماهنگ با ریتم و مضمون فیلم، کلید موفقیت در بهره گیری از این تکنیک است. وایپ به جلوه ای تصویری گفته می شود که طی آن با حرکت خطی مشخصی، صحنه ی قبلی تدریجا جای خود را به صحنه ی بعدی می دهد. وایپ از شیوه های قدیمی نقطه گذاری سینمایی است و امروزه کمتر از آن استفاده می شود.
وایپ (Wipe) در فیلم سازی به یک تکنیک انتقال (Transition) بین دو صحنه یا دو نما اشاره دارد که در آن تصویر یکی از طرفین صفحه به تدریج جایگزین تصویر قبلی می شود. این تکنیک می تواند به شکل های مختلفی از جمله افقی، عمودی، مورب یا حتی با اشکال پیچیده تر انجام شود. وایپ ها معمولاً برای نشان دادن گذر زمان، تغییر مکان، یا انتقال به یک صحنه جدید به کار می روند و می توانند تأثیرات بصری جالبی ایجاد کنند. ویژگی ها و کاربردهای وایپ (Wipe): 1. انتقال ملایم و تدریجی : - کاربرد : وایپ ها به انتقال ملایم تر و تدریجی تر بین صحنه ها کمک می کنند، به خصوص در مقایسه با برش های ناگهانی (Cut). - مثال : استفاده از یک وایپ افقی برای نشان دادن گذر زمان بین دو صحنه مرتبط. 2. ایجاد تغییرات بصری جذاب : - کاربرد : وایپ ها می توانند جلوه های بصری جذاب و خلاقانه ای ایجاد کنند که به تنوع و جذابیت فیلم اضافه می کند. - مثال : استفاده از وایپ دایره ای برای نمایان کردن یک صحنه خاص یا شخصیت جدید. 3. تأکید بر ارتباط بین دو صحنه : - کاربرد : وایپ ها می توانند بر ارتباط معنایی یا موضوعی بین دو صحنه تأکید کنند. - مثال : استفاده از وایپ عمودی برای انتقال از یک صحنه درونی به یک صحنه بیرونی مرتبط. انواع وایپ ها: 1. وایپ افقی (Horizontal Wipe) : - تصویر جدید به تدریج از سمت چپ یا راست صفحه جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : نشان دادن گذر زمان یا تغییر مکان. 2. وایپ عمودی (Vertical Wipe) : - تصویر جدید به تدریج از بالا یا پایین صفحه جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : انتقال بین صحنه های متفاوت یا تغییر فضا. 3. وایپ مورب (Diagonal Wipe) : - تصویر جدید به صورت مورب جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : ایجاد جلوه های بصری خلاقانه و جذاب. 4. وایپ شکل دار (Shape Wipe) : - تصویر جدید با استفاده از یک شکل خاص (مثلاً دایره، مربع، ستاره و غیره) جایگزین تصویر قبلی می شود. - کاربرد : ایجاد جلوه های خاص و هنری، تأکید بر یک عنصر یا شخصیت خاص. مثال های معروف استفاده از وایپ در فیلم ها: - Star Wars (جنگ ستارگان) : سری فیلم های جنگ ستارگان به کارگردانی جرج لوکاس، به دلیل استفاده گسترده و خلاقانه از وایپ ها مشهور است. این فیلم ها از انواع مختلف وایپ ها برای انتقال بین صحنه ها و فضاهای مختلف استفاده می کنند. - The Seven Samurai (هفت سامورایی) : در این فیلم به کارگردانی آکیرا کوروساوا، از وایپ های مختلف برای نشان دادن گذر زمان و تغییر مکان استفاده شده است. نکات و تکنیک های استفاده از وایپ: 1. هماهنگی با ریتم فیلم : وایپ ها باید با ریتم و حس کلی فیلم هماهنگ باشند. استفاده نادرست یا بیش از حد از وایپ ها می تواند باعث ایجاد احساس بی نظمی یا عدم انسجام شود. 2. استفاده در مواقع مناسب : وایپ ها بیشتر در مواقعی استفاده می شوند که نیاز به انتقال ملایم تر و تدریجی تر بین صحنه ها وجود دارد. 3. انتخاب نوع مناسب : بسته به نیاز و هدف خاص صحنه، باید نوع مناسبی از وایپ انتخاب شود. به عنوان مثال، وایپ افقی برای گذر زمان و وایپ شکل دار برای تأکید بر یک عنصر خاص. وایپ ها یکی از تکنیک های جذاب و خلاقانه در فیلم سازی هستند که می توانند به شدت به جذابیت و تأثیرگذاری بصری فیلم کمک کنند. استفاده صحیح و هماهنگ با ریتم و مضمون فیلم، کلید موفقیت در بهره گیری از این تکنیک است. وایپ به جلوه ای تصویری گفته می شود که طی آن با حرکت خطی مشخصی، صحنه ی قبلی تدریجا جای خود را به صحنه ی بعدی می دهد. وایپ از شیوه های قدیمی نقطه گذاری سینمایی است و امروزه کمتر از آن استفاده می شود.
برای بیان درد و رنج به کار می رود مثلاً وای، سرم درد می کند، برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار می رود مثلاً وای چه بچۀ قشنگی دارید، فریاد، فغان، افسوس و دریغ، حسرت، افسوس، بدا به حال، برای مثال گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بود فردایی (حافظ - ۹۷۸) وایاوای: شور و غوغای مصیبت زدگان
برای بیان درد و رنج به کار می رود مثلاً وای، سرم درد می کند، برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار می رود مثلاً وای چه بچۀ قشنگی دارید، فریاد، فغان، افسوس و دریغ، حسرت، افسوس، بدا به حال، برای مِثال گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی (حافظ - ۹۷۸) وایاوای: شور و غوغای مصیبت زدگان
پیچک: رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ ز واپیچ و ریحان گیسوی تو، ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)، ز واپیچ یک عشق پیچان او دگرگون نماید درختان او، ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
پیچک: رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ ز واپیچ و ریحان گیسوی تو، ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)، ز واپیچ یک عشق پیچان او دگرگون نماید درختان او، ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
مراد و مقصد و حاجت و ضروری، (برهان)، بایسته، دروا، دربایست، محتاج الیه، وایه، بایا، نیازی، (یادداشت مرحوم دهخدا) : گاه و بیگاه راعی جودت زایران را روا کند وایا، شهاب الدین (از سروری)، ملک را ز حرزی که وایا بود نکوتر دعای رعایا بود، امیرخسرو (از سروری)، رشته ای زآن نمط که وایا بود خود به خانه درش مهیا بود، امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411)، ، گشاده، (برهان)
مراد و مقصد و حاجت و ضروری، (برهان)، بایسته، دروا، دربایست، محتاج الیه، وایه، بایا، نیازی، (یادداشت مرحوم دهخدا) : گاه و بیگاه راعی جودت زایران را روا کند وایا، شهاب الدین (از سروری)، ملک را ز حرزی که وایا بود نکوتر دعای رعایا بود، امیرخسرو (از سروری)، رشته ای زآن نمط که وایا بود خود به خانه درش مهیا بود، امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411)، ، گشاده، (برهان)
ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران، یکهزارگزی جنوب باختری علیشاه عوض، یکهزار گزی راه عمومی. جلگه ای با آب و هوای معتدل. دارای 15 تن سکنه شیعه است. رجوع شود به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 استان مرکزی
ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران، یکهزارگزی جنوب باختری علیشاه عوض، یکهزار گزی راه عمومی. جلگه ای با آب و هوای معتدل. دارای 15 تن سکنه شیعه است. رجوع شود به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 استان مرکزی
ضروری. مرادف بایا و بر این قیاس است وای است و وایسته. (از آنندراج) (انجمن آرا). ضروری. حاجت. مراد. مطلوب. دربایست. دروا. بایسته. محتاج الیه. بایا. وایا. نیازی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حاجت باشد و آن را اندربایست و نیاز هم گویند. (فرهنگ خطی اوبهی). خواهش و آرزو، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و با لفظ برداشتن و داشتن و رسیدن مستعمل. (آنندراج). غرض. (از فرهنگ شعوری) : تا ز درگاه جود او شب و روز سایلان را روا شود وایه. آغاجی (از یادداشتهای لغت نامه). رجوع شود به احوال و اشعار رودکی ص 1171. چو کاتبی به شب هجر وایه ام اجل است چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم. کاتبی. ز درد وای وائی وایه بردار بشوران گریه را گر های های است. ظهوری (از بهار عجم). وایۀ جامی همین لعلت بود گر نیاید وایۀ او وای وای. جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). عزیزان خوش آمدید و هر یک وایه ای دارید. در مجلس درویشان سلامتی مانده و ملامتی. (مزارات کرمان ص 35). ز شور عشق ظهوری به وایه ای نرسی اگر نه مایۀ چیز تو در سفر باشد. ظهوری (از آنندراج). چنین گر دهد وایۀ شاعران به شعری رسد پایۀ شاعران. ظهوری (از آنندراج). با علم ریائی نتوان طالب حق شد باشد که ببندی ز جهان وایۀ دیگر. محسن تأثیر (از بهار عجم). گر کام وحید از تو طلب کرد نرنجی جز سوختن خویش دگر وایه ندارد. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). ، آگاهی و خبرداری: سخن گفتن به جاهل بس خطایی است سخن بی وایه گفتن ژاژخائی است. عنصری (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، حصه. نصیب. لذّت. (از فرهنگ شعوری) : زیر پا آور هوای نفس را کم بدو ده وایه های نفس را. عطار (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، مجازاً به معنی مقدمه، مجازاً به معنی معتاد هر روزه مثل خوراک کوکنار و افیون. (غیاث اللغات از مصطلحات و چراغ هدایت) نام بوته ای است شبیه به کرزنگ
ضروری. مرادف بایا و بر این قیاس است وای است و وایسته. (از آنندراج) (انجمن آرا). ضروری. حاجت. مراد. مطلوب. دربایست. دروا. بایسته. محتاج الیه. بایا. وایا. نیازی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حاجت باشد و آن را اندربایست و نیاز هم گویند. (فرهنگ خطی اوبهی). خواهش و آرزو، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و با لفظ برداشتن و داشتن و رسیدن مستعمل. (آنندراج). غرض. (از فرهنگ شعوری) : تا ز درگاه جود او شب و روز سایلان را روا شود وایه. آغاجی (از یادداشتهای لغت نامه). رجوع شود به احوال و اشعار رودکی ص 1171. چو کاتبی به شب هجر وایه ام اجل است چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم. کاتبی. ز درد وای وائی وایه بردار بشوران گریه را گر های های است. ظهوری (از بهار عجم). وایۀ جامی همین لعلت بود گر نیاید وایۀ او وای وای. جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). عزیزان خوش آمدید و هر یک وایه ای دارید. در مجلس درویشان سلامتی مانده و ملامتی. (مزارات کرمان ص 35). ز شور عشق ظهوری به وایه ای نرسی اگر نه مایۀ چیز تو در سفر باشد. ظهوری (از آنندراج). چنین گر دهد وایۀ شاعران به شعری رسد پایۀ شاعران. ظهوری (از آنندراج). با علم ریائی نتوان طالب حق شد باشد که ببندی ز جهان وایۀ دیگر. محسن تأثیر (از بهار عجم). گر کام وحید از تو طلب کرد نرنجی جز سوختن خویش دگر وایه ندارد. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). ، آگاهی و خبرداری: سخن گفتن به جاهل بس خطایی است سخن بی وایه گفتن ژاژخائی است. عنصری (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، حصه. نصیب. لذّت. (از فرهنگ شعوری) : زیر پا آور هوای نفس را کم بدو ده وایه های نفس را. عطار (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، مجازاً به معنی مقدمه، مجازاً به معنی معتاد هر روزه مثل خوراک کوکنار و افیون. (غیاث اللغات از مصطلحات و چراغ هدایت) نام بوته ای است شبیه به کُرزنگ
تلفظ ترکی ارتاکی، قصبۀ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ. مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
تلفظ ترکی ارتاکی، قصبۀ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ. مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
هیچ، (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (غیاث اللغات) : بانگ زله کرد خواهد کر گوش و ایچ ناساید مگر ما از خروش، رودکی (دیوان چ نفیسی ص 1079)، یکی بهره را بر سه بهره است بخش تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش، ابوشکور (از گنج بازیافته ص 29)، که بی داور این داوری نگسلد و بر بی گناه ایچ بد نپشلد، ابوشکور (از گنج بازیافته ص 27)، بجای خشتچه گرشست نافه بردوزی هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت، عمارۀ مروزی، من ز خداوند تو نندیشم ایچ علم ترا بیش نگیرم بهار، خسروی (از لغت فرس ص 167)، میاز ایچ با آز و با کینه دست بمنزل مکن جایگاه نشست، فردوسی، ز رستم بترسید افراسیاب نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب، فردوسی، نشانه نهادند بر اسپریس سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس، فردوسی، ندانست ایچ دشمن راز ایشان مگر در مرو زرین کیس خاقان، (ویس و رامین)، بزابل نبد ایچ زورآزمای که آن چرخ کردی به زه سرگرای، اسدی، دروغ ایچ مسگال ازایرا دروغ سوی عاقلان مر زبان رازناست، ناصرخسرو، قول چون یار عمل گشت مباش ایچ برنج مرد چون گشت شناور نشکوهد ز عباب، ناصرخسرو، علم با تو نگوید ایچ سخن زانکه داند تویی نه مرد و نه زن، سنایی، نه از لب تو شده است ایچ عاشقی مأیوس نه از مؤید دین هیچ سائلی محروم، سوزنی، مشرکان را در دو چشم اهل بدر کم نموده تا ندارند ایچ قدر، مولوی، غیر این پیر ایچ خواهنده از او نیم حبه زر ندید و یک تسو، مولوی، ز فرقت تو نمی دانم ایچ لذت عمر بچشمهای کش دلربای میداند، (منسوب به سعدی دیوان چ فروغی ص 787)، رجوع به ایج و هیچ شود، فرزند لاغر زادن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
هیچ، (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (غیاث اللغات) : بانگ زله کرد خواهد کر گوش و ایچ ناساید مگر ما از خروش، رودکی (دیوان چ نفیسی ص 1079)، یکی بهره را بر سه بهره است بخش تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش، ابوشکور (از گنج بازیافته ص 29)، که بی داور این داوری نگسلد و بر بی گناه ایچ بد نپشلد، ابوشکور (از گنج بازیافته ص 27)، بجای خشتچه گرشست نافه بردوزی هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت، عمارۀ مروزی، من ز خداوند تو نندیشم ایچ علم ترا بیش نگیرم بهار، خسروی (از لغت فرس ص 167)، میاز ایچ با آز و با کینه دست بمنزل مکن جایگاه نشست، فردوسی، ز رستم بترسید افراسیاب نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب، فردوسی، نشانه نهادند بر اسپریس سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس، فردوسی، ندانست ایچ دشمن راز ایشان مگر در مرو زرین کیس خاقان، (ویس و رامین)، بزابل نبد ایچ زورآزمای که آن چرخ کردی به زه سرگرای، اسدی، دروغ ایچ مسگال ازایرا دروغ سوی عاقلان مر زبان رازناست، ناصرخسرو، قول چون یار عمل گشت مباش ایچ برنج مرد چون گشت شناور نشکوهد ز عباب، ناصرخسرو، علم با تو نگوید ایچ سخن زانکه داند تویی نه مرد و نه زن، سنایی، نه از لب تو شده است ایچ عاشقی مأیوس نه از مؤید دین هیچ سائلی محروم، سوزنی، مشرکان را در دو چشم اهل بدر کم نموده تا ندارند ایچ قدر، مولوی، غیر این پیر ایچ خواهنده از او نیم حبه زر ندید و یک تسو، مولوی، ز فرقت تو نمی دانم ایچ لذت عمر بچشمهای کش دلربای میداند، (منسوب به سعدی دیوان چ فروغی ص 787)، رجوع به ایج و هیچ شود، فرزند لاغر زادن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و اندوه و درد و بیماری، (از فرهنگ فارسی معین)، ویل، (ترجمان القرآن)، علامت اظهار درد و ترس، سخنی است که در موقع درد گویند، کلمه وجع، آوخ، آوه، واه، ویح، واویلاه، تعساً، والهفاه، دریغا، دردا، حسرتا، (یادداشت مرحوم دهخدا)، لفظی باشد که در محل آزاری و دردی و المی بر زبان آید، (آنندراج) (از برهان) : گر به رعنائی برون آئی دریغا صبر و هوش ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من، سعدی (بدایع)، ، شبه جمله ای است دال ّ بر تهدید و وعید و عذاب به معنی بدا به حال ، و در این معنی در فارسی اغلب با حروف اضافۀ ’بر’ یا ’به’ یا ’از’ و یا به صورت اضافه آید: عشق آتش تیز و هیزم تاخ منم گر عشق بماند این چنین وای تنم، صفار، ای فلک زودگرد وای بر آن کو به تو ای فتنه جوی مفتون شد، ناصرخسرو، خلیفه چون از جعفر این سخن بشنید خشم گرفت چنانکه روی او سرخ شد و گفت وای بر آن حرامزاده، (تاریخ بیهقی)، وای بر آن کو درم ندارد و دینار چون ورق زر شود به رنگ و دنانیر، لامعی، وای بومسلم که مر سفاح را او برون آورد زآن ویران قنات، ناصرخسرو، وای از آن علمی که از بی عقل گردد منتشر وای از آن زهدی که از بی علم یابد انتشار، سنائی، خری در کاهدان افتاد ناگاه نگویم وای بر خر وای بر کاه، نظامی، وای بر جان تو که بدگهری جان بری کرده ای و جان نبری، نظامی، توئی یاری ده و غمخوار شیرین وگرنه وای بر شیرین مسکین، نظامی، نام خود از ظلم چرا بد کنم ظلم کنم وای که بر خود کنم، نظامی، آزردمت ای پدر نه برجای وای ار بحلم نمی کنی وای، نظامی، منادی را ندا فرمود در شهر که وای آنکس که او بر کس کند قهر، نظامی، ای خدا مگذار با من کار من ور گذاری وای بر کردار من، مولوی، وای آن زنده که با مرده نشست مرده گشت و زندگی از وی بجست، مولوی، وای آن کو عاقبت اندیش نیست، مولوی، نوشته اند بر ایوان جنهالمأوی ̍ که هر که عشوۀ دنیا خرید وای به وی، حافظ، گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردائی، حافظ، بر ضعیفان رحم کردن رحم بر خود کردن است وای بر شیری که آتش در نیستان افکند، صائب، بخت بد و همت عالی بلاست وای بر آن کس که بدین مبتلاست، ؟ (از شعوری ج 2 ص 422)، - ای وای، شبه جمله ای دال ّ بر تأسف و تحسّر و دریغ: و آگه نئی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین، ناصرخسرو، کلک چه گوید گوید که شیخ الاسلامم اگر چنین است ای وای بر مسلمانی، سوزنی، - ای وای کردن، اظهار حسرت و درد و دریغ کردن: ترا اگر نبود ناصبی امام امروز بسی که فردا ای وای امام باید کرد، ناصرخسرو، - وای مام، ای وای نه نه، (یادداشت مرحوم دهخدا) : جام می از دست بیفکن که نیست حاصل آن جام مگر وای مام، ناصرخسرو، ، کلمه ای دال بر تألم و افسوس و اندوه و جز آن: نصیب او طرب و عیش زین مبارک عید نصیب دشمن او ویل و وای و نالۀ زار، فرخی، موافقان توبا ناز و نوش و نالۀ چنگ مخالفان تو با ویل و وای و ناله و آه، فرخی، همیشه مجلس او با نشاط و شادی باد سرای دشمن او با خروش و نالۀ وای، فرخی، ای دگرگون شده به تو رایم برگذشت از نهم فلک وایم، مسعودسعد، در سحرگه دعای مظلومان نالۀ زار و وای مظلومان بشکند شیر شرزه را گردن درکش از ظلم خسروا دامن، سنائی، - وای برآمدن، سخنی دال ّ بر حسرت و اندوه بر زبان آمدن: نهاده گوش به آواز تعزیت شب و روز که تا که میرد یا از کجا برآید وای پس آن مصیبت و ماتم به خویشتن گیرد میان ببندد و گردان شود به گرد سرای، سوزنی، به طعنه ای زده باد آنکه بر تو بد خواهد که بار دیگرش از سینه برنیاید وای، سعدی (کلیات چ فروغی ص 471)، - وای کردن، کلمه درد و حسرت بر زبان آوردن: مولشان بر به لب چو آرد زود نیز نه بان کند نه ویل و نه وای، خسروی (از شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان)، - امثال: وای آن مرد کو کم است از زن، سنائی، کار فروشنده راست وای خریدار، (یادداشت مرحوم دهخدا)، وای بر جان گرفتاری که بندش بر دل است، (جامعالتمثیل)، هرچه بگندد نمکش میزنند وای به وقتی که بگندد نمک، وای بباغی که کلیدش میوانه باشد، وای به کاری که نسازد خدای، وای به خونی که یک شب از میانش بگذرد، وای به جان آنکه مرد، وای به حال آنکه مرد، (از یادداشت های دهخدا)، وای بر قدر سخن کو به سخندان نرسد، (از مجموعۀ امثال طبع هند)، ای وای که بد نشد بتر شد، (یادداشت مرحوم دهخدا)
شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و اندوه و درد و بیماری، (از فرهنگ فارسی معین)، ویل، (ترجمان القرآن)، علامت اظهار درد و ترس، سخنی است که در موقع درد گویند، کلمه وجع، آوخ، آوه، واه، ویح، واویلاه، تعساً، والهفاه، دریغا، دردا، حسرتا، (یادداشت مرحوم دهخدا)، لفظی باشد که در محل آزاری و دردی و المی بر زبان آید، (آنندراج) (از برهان) : گر به رعنائی برون آئی دریغا صبر و هوش ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من، سعدی (بدایع)، ، شبه جمله ای است دال ّ بر تهدید و وعید و عذاب به معنی بدا به حال ِ، و در این معنی در فارسی اغلب با حروف اضافۀ ’بر’ یا ’به’ یا ’از’ و یا به صورت اضافه آید: عشق آتش تیز و هیزم تاخ منم گر عشق بماند این چنین وای ِ تنم، صفار، ای فلک زودگرد وای بر آن کو به تو ای فتنه جوی مفتون شد، ناصرخسرو، خلیفه چون از جعفر این سخن بشنید خشم گرفت چنانکه روی او سرخ شد و گفت وای بر آن حرامزاده، (تاریخ بیهقی)، وای بر آن کو درم ندارد و دینار چون ورق زر شود به رنگ و دنانیر، لامعی، وای ِ بومسلم که مر سفاح را او برون آورد زآن ویران قنات، ناصرخسرو، وای از آن علمی که از بی عقل گردد منتشر وای از آن زهدی که از بی علم یابد انتشار، سنائی، خری در کاهدان افتاد ناگاه نگویم وای بر خر وای بر کاه، نظامی، وای بر جان تو که بدگهری جان بری کرده ای و جان نبری، نظامی، توئی یاری ده و غمخوار شیرین وگرنه وای بر شیرین مسکین، نظامی، نام خود از ظلم چرا بد کنم ظلم کنم وای که بر خود کنم، نظامی، آزردمت ای پدر نه برجای وای ار بحلم نمی کنی وای، نظامی، منادی را ندا فرمود در شهر که وای آنکس که او بر کس کند قهر، نظامی، ای خدا مگذار با من کار من ور گذاری وای بر کردار من، مولوی، وای آن زنده که با مرده نشست مرده گشت و زندگی از وی بجست، مولوی، وای آن کو عاقبت اندیش نیست، مولوی، نوشته اند بر ایوان جنهالمأوی ̍ که هر که عشوۀ دنیا خرید وای به وی، حافظ، گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردائی، حافظ، بر ضعیفان رحم کردن رحم بر خود کردن است وای بر شیری که آتش در نیستان افکند، صائب، بخت بد و همت عالی بلاست وای بر آن کس که بدین مبتلاست، ؟ (از شعوری ج 2 ص 422)، - ای وای، شبه جمله ای دال ّ بر تأسف و تحسّر و دریغ: و آگه نئی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین، ناصرخسرو، کلک چه گوید گوید که شیخ الاسلامم اگر چنین است ای وای بر مسلمانی، سوزنی، - ای وای کردن، اظهار حسرت و درد و دریغ کردن: ترا اگر نبود ناصبی امام امروز بسی که فردا ای وای امام باید کرد، ناصرخسرو، - وای مام، ای وای نه نه، (یادداشت مرحوم دهخدا) : جام می از دست بیفکن که نیست حاصل آن جام مگر وای مام، ناصرخسرو، ، کلمه ای دال بر تألم و افسوس و اندوه و جز آن: نصیب او طرب و عیش زین مبارک عید نصیب دشمن او ویل و وای و نالۀ زار، فرخی، موافقان توبا ناز و نوش و نالۀ چنگ مخالفان تو با ویل و وای و ناله و آه، فرخی، همیشه مجلس او با نشاط و شادی باد سرای دشمن او با خروش و نالۀ وای، فرخی، ای دگرگون شده به تو رایم برگذشت از نهم فلک وایم، مسعودسعد، در سحرگه دعای مظلومان نالۀ زار و وای مظلومان بشکند شیر شرزه را گردن درکش از ظلم خسروا دامن، سنائی، - وای برآمدن، سخنی دال ّ بر حسرت و اندوه بر زبان آمدن: نهاده گوش به آواز تعزیت شب و روز که تا که میرد یا از کجا برآید وای پس آن مصیبت و ماتم به خویشتن گیرد میان ببندد و گردان شود به گرد سرای، سوزنی، به طعنه ای زده باد آنکه بر تو بد خواهد که بار دیگرش از سینه برنیاید وای، سعدی (کلیات چ فروغی ص 471)، - وای کردن، کلمه درد و حسرت بر زبان آوردن: مولشان بر به لب چو آرد زود نیز نه بان کند نه ویل و نه وای، خسروی (از شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان)، - امثال: وای آن مرد کو کم است از زن، سنائی، کار فروشنده راست وای ِ خریدار، (یادداشت مرحوم دهخدا)، وای بر جان گرفتاری که بندش بر دل است، (جامعالتمثیل)، هرچه بگندد نمکش میزنند وای به وقتی که بگندد نمک، وای بباغی که کلیدش میوانه باشد، وای به کاری که نسازد خدای، وای به خونی که یک شب از میانش بگذرد، وای به جان آنکه مرد، وای به حال آنکه مرد، (از یادداشت های دهخدا)، وای بر قدر سخن کو به سخندان نرسد، (از مجموعۀ امثال طبع هند)، ای وای که بد نشد بتر شد، (یادداشت مرحوم دهخدا)
بر وزن لای، چاهی را گویند که زینه پایه ها بر آن ساخته باشند تا به آسانی به ته رفته آب بردارند، کلب بری است، (یادداشت مرحوم دهخدا)، گمراه، (از آنندراج) (از برهان)، پسوند مکانی مانند: استوروای کفشگر، استوروای گیل، (از یادداشت های مرحوم دهخدا)
بر وزن لای، چاهی را گویند که زینه پایه ها بر آن ساخته باشند تا به آسانی به ته رفته آب بردارند، کلب بری است، (یادداشت مرحوم دهخدا)، گمراه، (از آنندراج) (از برهان)، پَسوَندِ مَکانی مانند: استوروای کفشگر، استوروای گیل، (از یادداشت های مرحوم دهخدا)
دهی جزو دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، در 32 هزارگزی جنوب راه قم به اصفهان. سکنۀ آن 250 تن و آب آن از 2 رشته قنات تأمین می شود. و محصول آنجا غلات، اشجار، میوه از قبیل بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ کبوددره، کله زرد، مرسه جزء این ده است. سر راه فرعی کهک به فردو واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزو دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، در 32 هزارگزی جنوب راه قم به اصفهان. سکنۀ آن 250 تن و آب آن از 2 رشته قنات تأمین می شود. و محصول آنجا غلات، اشجار، میوه از قبیل بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ کبوددره، کله زرد، مرسه جزء این ده است. سر راه فرعی کهک به فردو واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
کلمه ایست دال بر: الف - تالم وافسوس واندوه افسوس، دریغ، ب - درد و بیماری دردا: یا برفلان. افسوس بر حال وی، (نوشته اند بر ایوان گنج بر جای بماند جاودان با حسرت و وای) (ویس و رامین)، فریاد ناله: (فغان ازین غراب بین و وای او که در نو افکندمان نوای او) (منوچهری) یا وای فلان. وای بر آن کس افسوس برحال وی: (رسول علیه السلام گفت ویل لمن قرا هذه الایه فمج بها وایی آن کس که این آیه بخواند و بیندازد آنرا) (چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او) (مثنوی) یا ای وای. ای افسوس، فسوسا، دریغا، (و اگه نیی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین) (ناصرخسرو)، د ردا خ
کلمه ایست دال بر: الف - تالم وافسوس واندوه افسوس، دریغ، ب - درد و بیماری دردا: یا برفلان. افسوس بر حال وی، (نوشته اند بر ایوان گنج بر جای بماند جاودان با حسرت و وای) (ویس و رامین)، فریاد ناله: (فغان ازین غراب بین و وای او که در نو افکندمان نوای او) (منوچهری) یا وای فلان. وای بر آن کس افسوس برحال وی: (رسول علیه السلام گفت ویل لمن قرا هذه الایه فمج بها وایی آن کس که این آیه بخواند و بیندازد آنرا) (چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او) (مثنوی) یا ای وای. ای افسوس، فسوسا، دریغا، (و اگه نیی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین) (ناصرخسرو)، د ردا خ
نایچه. توضیح جهانگیری این بیت رابدون ذکرنام شاعرآورده: هزارناله زدم بی گل رخت درباغ بدرددل که شنیدم فغانی ازنایچ. مولف فرهنگ نظام نویسد: شعراستادانه نیست احتمال این است که نقطه نایچه (نای کوچک) راکه سابقابدون هاء (نایچ) مینوشتند اشتباهاخوانده ودرشعربسته
نایچه. توضیح جهانگیری این بیت رابدون ذکرنام شاعرآورده: هزارناله زدم بی گل رخت درباغ بدرددل که شنیدم فغانی ازنایچ. مولف فرهنگ نظام نویسد: شعراستادانه نیست احتمال این است که نقطه نایچه (نای کوچک) راکه سابقابدون هاء (نایچ) مینوشتند اشتباهاخوانده ودرشعربسته