جدول جو
جدول جو

معنی واگوی - جستجوی لغت در جدول جو

واگوی
مرادف بازگوی، بازگفتن حرف شنیده را که مردم با هم گویند، باز دادن جواب از گنبد و حمام، (آنندراج) :
در این گلخن برآید از در و بام
صدای کودک و واگوی حمام،
زلالی (آنندراج)،
، در اصطلاح موسیقی، جماعۀ خوانندگان چون حاضر شوند نقشی را که جماعۀ اول تمام کنند همان نقش را جماعۀ دوم سر کنند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
واگوی
باز گفت سخن شنیده، بازتاب صوت در داخل گنبد حمام یا درکوه: (درین گلخن برآید از در و بام صدای کودک و واگوی حمام) (زلالی آنند)، تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته ای خوانده میشود توسط دسته دیگر
تصویری از واگوی
تصویر واگوی
فرهنگ لغت هوشیار
واگوی
بازگفت سخن نشنیده، بازتاب صوت در داخل گنبد، حمام یا در کوه، تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته ای خوانده می شود، توسط دسته دیگر
تصویری از واگوی
تصویر واگوی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واگو
تصویر واگو
واگفت، بازگفت، بازگفت سخن شنیده
واگو کردن: سخن شنیده را بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگویه کردن
تصویر واگویه کردن
تکرار کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگویه
تصویر واگویه
بازگو کردن، دوباره گفتن حرفی، سخن شنیده را باز گفتن
واگویه کردن: تکرار کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ / فَ کَ / کِ دَ)
تکرار کردن سخن کسی را. بازگفتن حرف شنیده را. تکرار کردن سخنی و بیشتر سخنی که گفتن آن مطبوع نیست. دوباره گفتن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
واگفت، بازگفت، (ناظم الاطباء)، واگوی، واگویه، رجوع به واگو کردن شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به حرف واو، (ناظم الاطباء)،
- اجوف واوی، رجوع به اجوف و اقسام آن در این لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
واگن. اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (ازفرهنگ نظام). اطاق نشیمن راه آهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
بازگفتن حرف شنیده را. (غیاث اللغات). سخن شنیده را بازگفتن. (ناظم الاطباء). تکرار قولی. بازگو. تکرار سخنی
لغت نامه دهخدا
وسیله نقلیه ای که روی راه آهن راه رود و مسافر و بار حمل کند و آن در سابق توسط اسب کشیده میشد و امروزه بوسیله سوخت زغال سنگ یا نفت و یا بوسیله الکتریک حرکت کند قطار راه آهن: (هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون ازدنگ دنگ واگون ازهایهای واگون) (بهار. 310: 2) (مراد واگون اسبی قدیم تهران است) توضیح در زبان فرانسوی این کلمه فقط بوسیله نقلیه ای که جهت حمل بار یا حیوانات بکار رود اطلاق شود و برای حمل مسافرکلمه و یچر رابکار برند. یا واگون اسبی. واگونی که بوسیله اسب حرکت کند. توضیح در تهران تا اوایل سلطنت پهلوی این وسیله دایر بوده است، هر یک از اطاقک های یک قطار راه آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگو
تصویر واگو
باز گفت سخن شنیده، بازتاب صوت در داخل گنبد حمام یا درکوه: (درین گلخن برآید از در و بام صدای کودک و واگوی حمام) (زلالی آنند)، تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته ای خوانده میشود توسط دسته دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگویه
تصویر واگویه
بازگفتن سخن شینده را تکرار گفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگویه کردن
تصویر واگویه کردن
تکرارکردن سخن شنیده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگویه
تصویر واگویه
((یِ))
سخن شنیده را باز گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگویش
تصویر واگویش
بازگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
بازگویی، تکرار، نقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازگو، تکرار، روایت، نقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازگو
فرهنگ گویش مازندرانی