جدول جو
جدول جو

معنی واکس - جستجوی لغت در جدول جو

واکس
ماده سیاهی که با آن کفشها را واکس زنند و آنها را جلا دهند و مطابق رنگ چرم گردد
فرهنگ لغت هوشیار
واکس
ماده چربی که رنگ های مختلف دارد و رویه کفش را با آن تمیز و براق کنند
فرهنگ فارسی معین
واکس
مادۀ روغنی مرکب از دوده و چربی و سولفات گوگرد که برای سیاه کردن کفش های چرمی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مومه زن، مومه زنی منسوب به واکس کسی که کفشهای مردم را واکس زند، جای واکس زدن کفش
فرهنگ لغت هوشیار
ماده آبله که از گاو گرفته به انسان تزریق میشود، نیز هر ماده ای که برای تزریق درست کرده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ))
ماده ای که از میکروب ضعیف شده یک بیماری می گیرند و برای پیش گیری از آن بیماری به بدن انسان یا حیوان اهلی تزریق می کنند
فرهنگ فارسی معین
دارویی حاوی میکروب های ضعیف یا کشته شدۀ یک بیماری واگیردار که برای پیشگیری از بیماری به بدن تزریق یا به صورت خوراکی مصرف می شود، مایه
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی مراقبت کننده جهت ردگیری هواپیماهای دشمن که در هواپیمای خودی نصب می کنند، خبرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاکس
تصویر فاکس
دورنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
اوباش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واکه
تصویر واکه
حرف آوا دار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واکش
تصویر واکش
جلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوکس
تصویر اوکس
مرد بسیار پست و خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نهاده بها نرخ انگلیسی ساو (مالیات) قیمت نرخ نرخ ثابت هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
سرافکنده، نگونسار، سرنگون، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکس
تصویر تاکس
قیمت ثابت که از طرف دولت برای چیزی معین شود، نرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
نااهل، نالایق، پست و فرومایه، بی سر و پا، بدسرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والس
تصویر والس
نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سه ضربی اجرا می شود، در موسیقی موسیقی سه ضربی ویژۀ این رقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاکس
تصویر عاکس
باز تابا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
فرومایه، خسیس، پست، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
وا کننده باز کننده. یا در واکن. ابزاری که در قوطی و بطری و مانند آنرا باز کند. یا در بطری واکن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چرخوشت نوعی رقص سه ضربی که شامل دو نوع است: والس آهسته والس تند یا والس وینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجس
تصویر واجس
دلگذشت یاد آی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واپس
تصویر واپس
عقب، دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارس
تصویر وارس
سرخرنگ چون جامه، زرد شونده چون برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکس
تصویر باکس
جعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاکس
تصویر تاکس
((کْ))
نرخ، قیمت ثابت هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاکس
تصویر فاکس
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، دورنویس، نمابر، پست تصویری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
((کِ یا کَ))
فرومایه، پست، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واپس
تصویر واپس
((پَ))
عقب، دنبال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والس
تصویر والس
نوعی رقص آرام دو نفره، موسیقی سه ضربی مخصوص این رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واپس
تصویر واپس
باز پس، عقب، دنبال
واپس آمدن: باز پس آمدن، باز آمدن
واپس رفتن: پس رفتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
نام پرنده ای کبود رنگ مخلوط سفیدی که در کنار آبها نشیند و سرش سیاه است. و از کاسه سر او سه چهار عدد بر کاکلی مانند رسته است که در غایت سفیدی است و صیدا و اکثر ماهی است در تنکابن این پرنده راآ وین نامند واق: (برف است ریزان در پای گلین زاغ است نالان برجای بلبل) (در حلق نخچیر آبست زنجیر در گردن واک موج است چون غل)، (مجد همگر جها. رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکس
تصویر وکس
کم و بیش، خوبانه چرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واک
تصویر واک
واق، پرنده ای از نوع مرغابی با پرهای تیره و کاکلی سفید رنگ که از ماهی تغذیه می کند، کلاغ
فرهنگ فارسی عمید