- واژگونی
- سقوط
معنی واژگونی - جستجوی لغت در جدول جو
- واژگونی
- واژگون بودن باژگونی، ناراستی تدبیر ناراستی کار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برعکس، بالعکس
سرنگون وارون، یا نسبت واژگونه. عکس نسبت، آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (همانست کین واژگونه جهان یکی را بر دیگر آرد دوان)، شوم نامبارک نحس، بدبخت بخت برگشته: (بران واژگونه دو لشکر دمان شبیخون بر آردن از ناگهان)
معکوس، برعکس، ساقط
سرنگون، برگشته، وارون، کنایه از دارای نامبارکی، شوم مثلاً بخت واژگون،
از کار برکنار شده معزول
واژگون شدن: وارونه شدن، کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
از کار برکنار شده معزول
واژگون شدن: وارونه شدن، کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
سرنگون، برگشته
برگشته، سرنگون، بخت برگشته، شوم، نامبارک
Crashing
batendo
estrellarse
rozbijający
рушащийся
руйнуючий
neerstortend
abstürzen
s'écraser
schiantarsi
दुर्घटनाग्रस्त
ধাক্কা
kugonga
激しく衝突する
התנגשויות
menghancurkan
กระแทก
هائجٌ
ٹکرا رہا
سرنگون وارون
باژگونه واژگونه واژگون
واژگونگی، واژگونه بودن
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، بهرامن
والغونه