بی آرام. طپان. (آنندراج). مضطرب: قلب واجف، یعنی دل مضطرب. (از اقرب الموارد). دل باتپش هراسان، مضطرب. (ناظم الاطباء). وجّاف. (المنجد). طپنده. لرزنده. و رجوع به وجف شود
بی آرام. طپان. (آنندراج). مضطرب: قلب ُ واجف، یعنی دل مضطرب. (از اقرب الموارد). دل باتپش هراسان، مضطرب. (ناظم الاطباء). وَجّاف. (المنجد). طپنده. لرزنده. و رجوع به وجف شود
سخت تشنه. (منتهی الارب) ، تشنه یا آنکه او را در وقت جان دادن تشنگی غالب باشد، هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رجل ساهف الوجه، گونۀ برگردیده روی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سخت تشنه. (منتهی الارب) ، تشنه یا آنکه او را در وقت جان دادن تشنگی غالب باشد، هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رجل ساهف الوجه، گونۀ برگردیده روی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بخشنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). دهنده. عطاکننده. جوانمرد. سخی. باسخاوت. (ناظم الاطباء). معطی: توئی وهاب مال و جز تو واهب توئی فعال جود و جز تو فاعل. منوچهری. گوئی هست کف ّ واهب او قهرمان خزانۀ وهاب. سوزنی. ای جود ملک واهب رزقی و جهان را امید به تست و تو ضماندار وفائی. خاقانی. به تصدیقی که دارد راهب دیر به توفیقی که بخشد واهب خیر. نظامی
بخشنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). دهنده. عطاکننده. جوانمرد. سخی. باسخاوت. (ناظم الاطباء). معطی: توئی وهاب مال و جز تو واهب توئی فعال جود و جز تو فاعل. منوچهری. گوئی هست کف ّ واهب او قهرمان خزانۀ وهاب. سوزنی. ای جود ملک واهب رزقی و جهان را امید به تست و تو ضماندار وفائی. خاقانی. به تصدیقی که دارد راهب دیر به توفیقی که بخشد واهب خیر. نظامی