معنی وارف - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با وارف
وارف
- وارف
- باطراوت. تازه. نبات وارف، ای ناضر. (اقرب الموارد) ، بسیارسبز، نیک سبز و گوالنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). نبات وارف، گیاه گوالیدۀ نیک سبز شده. (ناظم الاطباء) ، فراخ. (از مهذب الاسماء). وسیع. متسع. ظل وارف، یعنی ممتد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
وارف
- وارف
- بادزن. مروحه. (ناظم الاطباء). بادبزن، هر چیز انباشته از کاه. (ناظم الاطباء) ، هر چیز برآمده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عارف
- عارف
- دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
فرهنگ نامهای ایرانی