جدول جو
جدول جو

معنی وانگهی - جستجوی لغت در جدول جو

وانگهی
پس از آن، از آن گذشته، به علاوه
تصویری از وانگهی
تصویر وانگهی
فرهنگ فارسی عمید
وانگهی
(گَ)
سپس. (یادداشت مرحوم دهخدا). پس. پس از آن. بعد:
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرّ زرد کنی وانگهی در او
دندانۀ بلورین گردش فروکنی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 129).
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
، وآنگاه. در آنوقت:
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
، بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. (هدایت، سایه روشن)
لغت نامه دهخدا
وانگهی
آنگاه، وانگه: (فلسفه درسخن میامیزید وانگهی نام آن جدل منهیدا) (خاقانی)، بعلاوه
تصویری از وانگهی
تصویر وانگهی
فرهنگ لغت هوشیار
وانگهی
در ضمن
تصویری از وانگهی
تصویر وانگهی
فرهنگ واژه فارسی سره
وانگهی
ازاین گذشته، بعلاوه، وانگه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روانگی
تصویر روانگی
روان بودن، جریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانگری
تصویر توانگری
توانایی، زورمندی، قدرت، کنایه از مال داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا گَهْ)
محل خوان. سفره خانه:
همان پنج تن را بر خویش خواند
بنزدیکی خوانگه برنشاند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دولت و ثروت و مال و ملک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ /تَ گَ)
پهلوی ’توان کریه’. مالداری. ثروت. (حاشیۀ برهان چ معین). ثروتمندی. مالداری. (فرهنگ فارسی معین). ثروت. (زمخشری). مکنت. تمول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وجد. وسع. (منتهی الارب) : و عیال نابکارآینده گرد مکن که کم عیالی دوم توانگری است. (قابوسنامه).
ماه بماه می کند شاه فلک کدیوری
عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری.
خاقانی.
خلف در دارالملک خویش متمکن بنشست و اعوان و انصار که از حضرت منصور آمده بودند از توانگری بازگردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). اگر توانگری دهمت مشتغل شوی، از من بمانی. (گلستان). توانگری به هنر است نه بمال. (گلستان). توانگری به قناعت است نه به بضاعت. (گلستان) ، توانایی. قدرت. زورمندی. قوت. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح تصوف) نزد صوفیه جمع صفات کمال بود با وجود قدرت بر اظهار هر صفتی. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به توان و توانگر و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
شهر و بندر معروف چین (کیانگ سو) نزدیک مصب رود خانه یانگ لشه کیانگ در ساحل اقیانوس کبیر، دارای 204000 تن سکنه، مرکز مهم صنعتی (فلزسازی، مصنوعات شیمیایی و نساجی) است
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
جریان. سیلان. (از اشتینگاس) (ناظم الاطباء) : تقطیر، پیوسته روانگی بول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لانْ نِ مِ)
نام کرسی بخش در ایالت (لزر) از ولایت مند فرانسه. دارای راه آهن و 3930 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گانگری)
ناحیه ای کوهستانی است در کشور تبت جنوبی (آسیای مرکزی) که پیش آمدگی و امتداد (قراقوروم) را تشکیل داده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
عمل وامده
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
آنزمان، بعلاوه:
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اول هر چیز را که رنگ کنند رنگ است و چون در جامۀدیگر سرایت کند وارنگی است. (آنندراج) :
صفای صبحدم آیینه وارش
شفق وارنگی گلگون عذارش.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آنگهی
تصویر آنگهی
آن زمان، آنوقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانگی
تصویر بانگی
اذان گو
فرهنگ لغت هوشیار
بپایان رسید (غالبا در پایان موضوعی یا مقاله ای یا رساله ای و یا کتابی نویسند)
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشنگی
تصویر واشنگی
کسی که شبهای ماه رمضان مردم را بهنگام سحر بیدار کند
فرهنگ لغت هوشیار
اول هر چیز را که رنگ کنند (رنگ) گویند و چون آن رنگ بجامه دیگر سرایت کند (وارنگی) نامند: (صفای صبحدم آیینه وارش شفق وار نگی گلگون غذارش) (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، بعلاوه وانگهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگهان
تصویر وانگهان
بعلاوه وانگهی: (راستی پیش آریا خاموش کن وانگهان رحمت ببین و نوش کن) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگهانی
تصویر وانگهانی
بعلاوه وانگی: (بانگ آمد نه ببیند از برون ونگهاین اندر آتواند رون) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانگری
تصویر توانگری
توانایی قدرت، زورمندی، قوت، ثروتمندی، مالداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانگی
تصویر توانگی
دولت و ثروت و مال و ملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانگی
تصویر روانگی
جریان، سیلان، تقطیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگه
تصویر وانگه
آنزمان، بعلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، به علاوه، وانگهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانگری
تصویر توانگری
توانایی، ثروتمندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانگه
تصویر وانگه
((گَ))
بعلاوه، وانگهی
فرهنگ فارسی معین
استطاعت، بی نیازی، تمکن، تنعم، دارایی، دولتمندی، غنا
متضاد: فقر
فرهنگ واژه مترادف متضاد