- وامران
- مامیران، گیاهی خودرو از خانوادۀ خشخاش با تخمی شبیه کنجد و شاخه های بلند که مصرف دارویی دارد
معنی وامران - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عیاش، خوش گذران، خوشبخت، کامکار
کسی که هر چه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، بهره مند، کامیاب در هر عزم
نامیرنده لایموت باقی مقابل مران میران: ترا گویم ای سید مشرقین که مردم مرانند و تو نامران. (منوچهری)
خوشگذران، عیاش
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
باران (نگارش کردی: واران)، نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده اند
آرنج
پشتیبانان، پیروان
اعلام
مرهون، مقروض
اصطلاحات
می و گوشت، زر و کرکم (زعفران)
آب و گندم
دو ستاره در دو پیکر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
دارویی است که خاصیت پاد زهر دارد و در نوشداروها داخل کنند
دو گوش
اشکال و زحمت و رنج
فرمانروا فرمانران ویچارگر حاکم والی فرمانروا
مغرب، مشرق، گوشه ای در دستگاه ماهور
جنابه همزادان تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرانسوی دلبر دلربا دلارام شاره شاره ازچیرا سنسکریت ساره دستار برای مردان، چادر رنگین برای زنان
دهانگوشگان
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
بی جا، بی مکان، در تصوف عالم غیب
خاور، مشرق، برای مثال هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر (فردوسی - ۴/۳۲۷) ، در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور