جدول جو
جدول جو

معنی واللام - جستجوی لغت در جدول جو

واللام
(وَلْلا)
مخفف ’واﷲ اعلم’ است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهام
تصویر الهام
(دخترانه)
فکری که به طور ناگهانی در ذهن پیدا می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسلام
تصویر اسلام
(پسرانه)
دین پیروان محمد (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
شهری است در هندوستان در ناحیۀ ’ملوه’ در مسیر راه آهن بمبئی به دهلی و مرکز ایالت راتلام است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مادران. پدران. جمع واژۀ والده و والد. رجوع به والده و والد شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
صیغۀ تثنیه در حالت رفعی. پدر و مادر. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 102). اب و ام. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مرکّب از: لا به معنی نه + کلام به معنی سخن، بدون حرف. بی سخن. بی گفتگو: به میل تمام و رغبت لاکلام اظهار فرمود. (حبیب السیر ج 3 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(وَلْ لَ)
نود و دومین سورۀ قرآن مجید، مکیه و بیست و یک آیه است و بدین آیت شروع شود: واللیل اذا یغشی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ لِ مَ)
لقب ذوالرأس. جریر بن عطیه، در حداثت سن او
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مرکّب از: ب + لا (نفی) + لام، حرف تعریف، بدون لام. بی لام. درکتب لغت وقتی بلالام گویند، یعنی بی حرف تعریف الف ولام. (یادداشت مرحوم دهخدا). بدون ال. بی الف ولام. و رجوع به بلا شود
لغت نامه دهخدا
(وَسْ سَ)
مجازاً، انتهی. خاتمه. تمت. این است و بس. و بس. و تمت. همین و بس. فقط. کلمه ای که بدان نامه یا گفتاری را ختم کنند:
پور اگر پندپذیری همی
پند من این است ترا والسلام.
ناصرخسرو.
ترا عمر چندانکه خواهی دهد
همین است باقی دعا والسلام.
سوزنی.
چون تو همه زخم زبانی مدام
کرم خور و خارنشین والسلام.
نظامی.
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام.
مولوی.
صوفئی باشد به نزد این لئام
الخیاطه و اللواطه، والسلام.
مولوی.
چه وصفت کند سعدی ناتمام
علیک السلام ای نبی، والسلام.
سعدی.
- سلام و والسلام، سلام بی گفتگوئی دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). آشنائی ساده بی مصاحبت و رفاقت و مؤانست. کنایه از پرهیز کردن و تجنب از دیگران:
با مردم زمانه سلامی و والسلام.
- والسلام والاکرام، عباراتی که در پایان نامه نویسند یاسخن را بدان ختم کنند
لغت نامه دهخدا
تارشدن تاریک شدن، ستم دیدن، درخشیدن دندان تاریک شدن (شب)، در تاریکی در آمدن، تاریک کردن، تاریک شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الذام
تصویر الذام
بر آغالاندن برانگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحام
تصویر الحام
فربهیدن گوشت نو آوردن، گوشت خوراندن، دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واداشت بایاندن نا گزیراندن فراچوانش گردن گیر کردن وا داشتن وادار کردن بعهده کسی قرار دادن، لازم کردن واجب کردن، اثبات، جمع الزامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السام
تصویر السام
جستن به جست و جو برآمدن، چشانیدن، آموزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللهم
تصویر اللهم
دگر گشته یا الله، خدایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المام
تصویر المام
فرود آمدن، بالندگی فرود آمدن فرو آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار)، خامه ها کلک ها، ریز کالاها جمع قلم خامه ها کلکها. (اقلا) لااقل کمینه کمترین: اقلا چند کلمه بگویید. توضیح این کلمه فصیح نیست. زیرا (اقل) غیر منصرف است و قبول تنوین نمیکند و بجای آن در عربی (لااقل) و در فارسی (دست کم) مستعمل است، جمع قلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الجام
تصویر الجام
پارسی تازی شده لگام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علم، ناموران نامبرداران، درفش ها نشان ها، ویژه نام ها نیودش، هشدار دادن، دانا کردن جمع علم بزرگان ناموران نامداران، درفشها نشانها، اسامی خاص نامهای خاص. آگاهانیدن آگاه کردن دانا کردن، آگاهی، جمع اعلامات. یا اعلام جرم. عبارتست از اینکه وکلای مجلس یا دادستان یا اشخاص جرم شخصی را (که دارای مقام و رتبه قابل توجهی است) بسمع اولیای امور بر سانند و او را تعقیب کنند. یا اعلام خطر. آگاهانیدن از خطر. آگاه گردانیدن، کسی را باخبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، دین پذیرفتن، فرمانبرداری، به آشتی درآمدن، پیشرس خری، نام دینی است که بنیاد گذار و آورنده آن محمد بن عبدالله ص است، آشتی گردن نهادن فرمان بردن، یله کردن فرو گذاردن باز گشتن، پذیرفتن دینی (بطور عموم)، پذیرفتن شریعت محمد بن عبدالله ص، دین محمد بن عبدالله ص. تسلیم شدن، داخل شدن در صلح وآشتی، نام یکی از مذاهب عمده که در 116 میلادی توسط حضرت محمدبنعبدالله (ص) رواج پیدا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والسلام
تصویر والسلام
و درود بر تو السلام خاتمه، مجازاً، انتهی، همین و بس
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلام
تصویر اخلام
جمع خلم، دوستان یاران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حلم، خواب ها، شوریده خواب ها، آهستگی ها، جمع حلیم، بردباران خوابهای شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکلام
تصویر لاکلام
بی گفتگو بی سخن: و فراست و امانت و دیانت و انصاف لا کلام داشت
فرهنگ لغت هوشیار
سلام درود، السلام علیک. درود برتو (درودی که مسلمانان گویند یکدیگر را هنگام دیدار و نیز در موقع زیارت قبور و خواندن زیارت نامه خطاب به پیامبران و امامان و امامزادگان گویند)، السلام علیکم. درود بر شما باد. السلام علیکم ورحمه الله و برکاته. درود بر شما باد و رحمت خدا و برکت های او، (درودی است که مسلمانان گویند یکدیگر را و نیز خطیبان هنگام ختم سخن گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهام
تصویر الهام
در دل افکندن، اندر دل افکندن، وحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والسلام
تصویر والسلام
((وَ سْ سَ))
همین و بس. (واژه نخست عبارت والسلام علیکم به معنی درود بر شما)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهام
تصویر الهام
یان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والله
تصویر والله
به خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعلام
تصویر اعلام
باز نمود، ناموران، ویژه نام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقلام
تصویر اقلام
نمونه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
دوک نخ ریسی چوپانی شبیه صلیب که زایده ای در انتهای یک سر
فرهنگ گویش مازندرانی