مجازاً، انتهی. خاتمه. تمت. این است و بس. و بس. و تمت. همین و بس. فقط. کلمه ای که بدان نامه یا گفتاری را ختم کنند: پور اگر پندپذیری همی پند من این است ترا والسلام. ناصرخسرو. ترا عمر چندانکه خواهی دهد همین است باقی دعا والسلام. سوزنی. چون تو همه زخم زبانی مدام کرم خور و خارنشین والسلام. نظامی. درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام. مولوی. صوفئی باشد به نزد این لئام الخیاطه و اللواطه، والسلام. مولوی. چه وصفت کند سعدی ناتمام علیک السلام ای نبی، والسلام. سعدی. - سلام و والسلام، سلام بی گفتگوئی دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). آشنائی ساده بی مصاحبت و رفاقت و مؤانست. کنایه از پرهیز کردن و تجنب از دیگران: با مردم زمانه سلامی و والسلام. - والسلام والاکرام، عباراتی که در پایان نامه نویسند یاسخن را بدان ختم کنند