جدول جو
جدول جو

معنی والاقدر - جستجوی لغت در جدول جو

والاقدر
بلندمرتبه عالی مقام: (مسند صد رسری کم دید و کم بیند چنو صدر و الاقدر عالی همت و روشن ضمیر) (سوزنی) عالی رتبت، عالی شان
تصویری از والاقدر
تصویر والاقدر
فرهنگ لغت هوشیار
والاقدر
عالی قدر، بلندقدر
تصویری از والاقدر
تصویر والاقدر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والا قدر
تصویر والا قدر
ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاگهر
تصویر والاگهر
عالیجناب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
معمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذوالقدر
تصویر ذوالقدر
صاحب وقار و قدر و حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاگهر
تصویر والاگهر
والاتبار، والانژاد، دارای اصل و نسب عالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوالقدر
تصویر ذوالقدر
صاحب قدر، دارای حرمت و وقار، دارای قوه و طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
بنّایی که دیوار گلی چینه چینه می سازد، بنّا، معمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والاگهر
تصویر والاگهر
والاگوهر: (نظارین معدی کرب... رالله سه پسر والاگهر... بود)
فرهنگ لغت هوشیار
بلند شدن مرتفع گشتن، ارجمند شدن مهم گشتن، با قدر و مرتبه شدن بزرگ قدر گشتن، شریف شدن نجیب گشتن، عزیز شدن، پسندیده شدن مقبول گشتن، رئیس شدن، برتر شدن فایق گشتن، استوار شدن قویم گشتن: (حجت تراست رهبر زی اوپوی تا علم دینت نیک شود والا) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که عمارت سازد بنا، کسی که دیوار گلی را چینه چینه بر بالای هم گذارد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که عمارت سازد بنا، کسی که دیوار گلی را چینه چینه بر بالای هم گذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقدر
تصویر ذوالقدر
((~. قَ))
توانا، صاحب بزرگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
((گَ))
بنا، معمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والاسر
تصویر والاسر
بلند مرتبه سرفراز: (بر بخردان مرگ والاسران به از زندگانی بد گوهران) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاتر
تصویر والاتر
بالاتر، بلندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والاسر
تصویر والاسر
سرفراز، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والاد
تصویر والاد
سقف و پوشش خانه، هر یک از ردیف های دیوار گلی، قالب چوبی گنبد و طاق، کنایه از پایه و اساس، بنیان
فرهنگ فارسی عمید
سقف خانه پوشش خانه (ازسمک برکشید بنیادش (بنیاذش) بفلک برفراشت والادش (والاذش)) (رشیدی)، قالب کالبد، قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند: (تا باقبال تو تمام شود این بنارا که کرده ای والاد) (کمال اسماعیل رشیدی) (بمعنی دوم هم مناسب است)، دیوار، هرمرتبه و چینه دیوار گلین که بربالای هم گذارند. سقف، پوشش خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاد
تصویر والاد
دیوار، سقف
فرهنگ فارسی معین