جدول جو
جدول جو

معنی وافل - جستجوی لغت در جدول جو

وافل
(فِ)
رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بالغ. (اقرب الموارد) : قصب وافل، نی رسیده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انبوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وافر. (اقرب الموارد) : قصب وافل. (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وافی
تصویر وافی
(پسرانه)
به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واصل
تصویر واصل
کسی یا چیزی که به دیگری متصل شود، رسنده، در تصوف عارفی که از جهان و جهانیان منقطع گشته و به حقیقت رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وابل
تصویر وابل
ویژگی باران تند و شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وافر
تصویر وافر
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اورت، معتدٌ به، بی اندازه، غزیر، مفرط، موفّر، جزیل، متوافر، درغیش، موفور، عدیده، خیلی، به غایت، کثیر
در علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غافل
تصویر غافل
آنکه در امری اهمال و غفلت کند، غفلت کننده، ناآگاه، بی خبر، فراموش کار
غافل شدن: غفلت کردن، برای مثال دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱ - ۱۸۴)، بی خبر ماندن، فراموش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وافی
تصویر وافی
به اندازۀ کافی، وفا کننده به عهد، به سر برندۀ پیمان، کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند، تمام و کامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافل
تصویر کافل
پذیرنده، پذیرندۀ تعهد کسی، پذرفتار، ضامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوافل
تصویر قوافل
جمع واژۀ قافله، گروهی از مردم که با هم به سفر بروند یا با هم از سفر برگردند، کاروان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوافل
تصویر نوافل
جمع واژۀ نافله، نماز مستحبی که پس از نماز واجب خوانده می شود، عبادتی که واجب نباشد، عبادت غیر واجب، عطیه، بخشش، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافل
تصویر سافل
پایین، فرود، نشیب، پست، فرومایه، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قافل
تصویر قافل
بازگردنده، بازگردنده از سفر
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافله. عبادات مستحب. رجوع به نافله شود: و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279) ، جمع واژۀ نافله، به معنی نبیره و فرزندزاده: در میهنه در منزل خواجه مؤید که از نوافل شیخ ابواسعید ابوالخیر است نزول فرموده بودند. (انیس الطالبین ص 105)
لغت نامه دهخدا
(قَ فِ)
جمع واژۀ قافله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قافله شود.
- خیل قوافل، اسبان باریک و لاغرشده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حافل
تصویر حافل
پر شیر پر بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایل
تصویر وایل
شیون افسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسل
تصویر واسل
راغب و تقرب جوینده بسوی خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل
تصویر واصل
رسنده، پیوند دهنده، پیوسته شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابل
تصویر وابل
باران تند و شدید
فرهنگ لغت هوشیار
آینده در آینده، رونده نزد کسی بر سویی آینده آینده، نزد کسی رونده جمع (عربی) وفود اوفاد وفد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافر
تصویر وافر
بسیار، فراوان، افزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافه
تصویر وافه
داور، پیشیار در نیایشگاه ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافی
تصویر وافی
نگهبان، راست، باوفا، وفا کننده به عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قافل
تصویر قافل
باز گردنده از سفر، خشک پوست، مرد خشک دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافل
تصویر کافل
ضامن، پذیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافل
تصویر تافل
تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافل
تصویر غافل
بی خبر، نا آگاه، بیخود، بی خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوافل
تصویر قوافل
جمع قافله، کاروان ها اسپان تکیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نافله، به نمازها جمع نافله نمازهای سنت که واجب نباشدنمازهای مستحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثافل
تصویر ثافل
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوافل
تصویر قوافل
((قَ فِ))
جمع قافله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوافل
تصویر نوافل
((نَ فِ))
جمع نافله، نمازهای سنت که واجب نباشد، نمازهای مستحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سافل
تصویر سافل
((فِ))
فرود، پایین، فرومایه، پست، جمع سفله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غافل
تصویر غافل
((فِ))
ناآگاه، بی خبر، نادان، بی خرد
فرهنگ فارسی معین