جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قوافل

قوافل

قوافل
جمعِ واژۀ قافله، گروهی از مردم که با هم به سفر بروند یا با هم از سفر برگردند، کاروان
قوافل
فرهنگ فارسی عمید

قوافل

قوافل
جَمعِ واژۀ قافله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قافله شود.
- خیل قوافل، اسبان باریک و لاغرشده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قوافی

قوافی
جمعِ واژۀ قافیه، پشت گردن، پس گردن، آخر چیزی، در علوم ادبی یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد مانند «ﺴَﺖ» و یا « َر»، پساوند، سرواده، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است
قوافی
فرهنگ فارسی عمید

نوافل

نوافل
جمعِ واژۀ نافله، نماز مستحبی که پس از نماز واجب خوانده می شود، عبادتی که واجب نباشد، عبادت غیر واجب، عطیه، بخشش، غنیمت
نوافل
فرهنگ فارسی عمید

قوابل

قوابل
جمعِ واژۀ قابله، زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را می گیرد، ماما، دایه، قابل
قوابل
فرهنگ فارسی عمید