معنی واعر - جستجوی لغت در جدول جو

واعر

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واعظ — تصویر واعظ

وعظ کننده، پند دهنده، اندرز دهنده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از واشر — تصویر واشر

حلقۀ باریکی از چرم یا فلز برای کار گذاشتن در اطراف پیچ ومهره، لایه ای از فلز یا چرم که بین دو جسم قرار می گیرد تا از نفوذ مایعات و گاز جلوگیری کند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از وافر — تصویر وافر

بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اورت، معتدٌ به، بی اندازه، غزیر، مفرط، موفّر، جزیل، متوافر، درغیش، موفور، عدیده، خیلی، به غایت، کثیر
در علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود

بِسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اُوِرت، مُعتَدٌ بِه، بی اَندازِه، غَزیر، مُفرِط، مُوَفَّر، جَزیل، مُتَوافِر، دَرغیش، مَوفور، عَدیدِه، خِیلی، بِه غایَت، کَثیر
در علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از شاعر — تصویر شاعر

داننده و دریابنده، جمع شعرا، شعر گوینده، چکامه سرا

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از واعی — تصویر واعی

شنونده، درک کننده، حفظ کننده، قیّم و حافظ

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از وازر — تصویر وازر

حمل کنندۀ بار برپشت، گناهکار، بزه کار

فرهنگ فارسی عمید

(شَ عِ)

جمع واژۀ شاعره. (اقرب الموارد). رجوع به شاعره شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از واعظ — تصویر واعظ

پند دهنده، نصیحتگو، نصیحت کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از واعد — تصویر واعد

نوید دهنده، وعده دهنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از وابر — تصویر وابر

کسی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از واثر — تصویر واثر

پایا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از واذر — تصویر واذر

گذارنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از واخر — تصویر واخر

باز خرنده باز خریدار، خریدار: (تالا جرم بعهد آن پادشاه بزرگزادگان همه بمکتب می نشینند و هنر را واخر بود و هنرمندی آسوده)

فرهنگ لغت هوشیار

ابزاریست که در ماشینها و وسائل مکانیکی بکار میرود وبیشتر در بین دو قطعه که رویهم قرار میگیرند گذاشته میشود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از وازر — تصویر وازر

گناهکار گناهکار: (هیچ وازر وزر غیری بر نداشت من نیم وازر خدایم برفراشت) (مثنوی)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از واعی — تصویر واعی

نگاه دارنده، نگاهبان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از وافر — تصویر وافر

بسیار، فراوان، افزون

فرهنگ لغت هوشیار

(ماهیگیری) وسیله ایست مرکب از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته میشود و بعد بالا آورده میشود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساعر — تصویر ساعر

بد انگیر بد خواه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از واهر — تصویر واهر

درخشان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ذاعر — تصویر ذاعر

ترسنده، پلید ناپاک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اوعر — تصویر اوعر

جمع وعر، دشوارها توانمندان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داعر — تصویر داعر

پلید تباهکار، چوب پوسیده

فرهنگ لغت هوشیار

آگاه از نفس خود، دریابنده، بهره مند از لطف طبع و رقت و احساس، وحدت ذهن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از شاعر — تصویر شاعر

((عِ))

داننده، کسی که شعر می گوید، دارای شعور

فرهنگ فارسی معین

تصویری از واتر — تصویر واتر

((تَ))

دورتر، آن سوتر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از واور — تصویر واور

((وَ))

وسیله ای است برای صید ماهی مرکب، از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته می شود و بعد بالا آورده می شود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از وافر — تصویر وافر

((فِ))

فراوان، زیاد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از واعی — تصویر واعی

نگاهدارنده، حافظ، شنونده، گوش دهنده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از واعظ — تصویر واعظ

((عِ))

پند دهنده، جمع وعاظ

فرهنگ فارسی معین

((ش))

حلقه ای معمولاً از جنس لاستیک که برای آب بندی کردن بین دو جسم سخت قرار می گیرد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از وازر — تصویر وازر

((زِ))

گناهکار

فرهنگ فارسی معین

تصویری از واعظ — تصویر واعظ

سخنران، سخنور

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از شاعر — تصویر شاعر

چامه گو، چامه سرا، سراینده

فرهنگ واژه فارسی سره