جدول جو
جدول جو

معنی واضحات - جستجوی لغت در جدول جو

واضحات(ضِ)
جمع واژۀ واضحه. رجوع به واضحه و واضح شود
لغت نامه دهخدا
واضحات
جمع واضحه، آشکارها جمع واضحه
تصویری از واضحات
تصویر واضحات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واردات
تصویر واردات
آنچه از خارج به کشور وارد می شود، در تصوف وارد، برای مثال گشاید دری بر دل از واردات / فشاند سر دست بر کاینات (سعدی۱ - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
سابح، کشتی ها، ستارگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
طغیان، از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ ماضیه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به ماضیه شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
آبی که به زیادت سرشاری از نهرها بدررود. (آنندراج). ظاهراً مصحف فاضل آب یا فضولات است. رجوع به فاضل آب شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جمع واژۀ رایحه، بوهای خوش، شبانگاه درآیندگان:
علیک تحیه الرحمن تتری
برحمات غواد رایحات.
؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
جمع واژۀ سائحه. رجوع به سائحه شود، زنان روزه دار. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابحه. رجوع به سابحه شود، کشتیها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ارواح مؤمنان. (اقرب الموارد). ارواح مؤمنان که به آسانی بیرون کرده شوند. (منتهی الارب) (آنندراج). ارواح المؤمنین تخرج بسهولت. (تاج العروس) ، ستارگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرشتگان که میان زمین و آسمان تسبیح کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ صالحه.
- باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص ماند پس از مردن وی
لغت نامه دهخدا
(اُ حی یا)
جمع واژۀ اضحیّه. رجوع به اضحیه شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
جمع واژۀ واجبه. چیزهایی که بجا آوردن آنها واجب است. (ناظم الاطباء) :
چو کار معنوی زین چرخ بینی
متاب از واجبات عقل مگذر.
ناصرخسرو.
و رجوع به واجبه و واجب و لازم شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
جمع واژۀ واضعه. رجوع به واضعه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رجوع به اضحاه شود، بر سر زن دیگری خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن بر سر زن آوردن. (آنندراج). بیش از یک زن کردن و باوسنی گشتن زن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). باوسنی گشتن زن، یعنی زنی را بر زن دیگر نکاح کردن. (لغت خطی). بر سر زن زناشویی کردن. (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن توجبه دیوار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن سیل به دیوار. (از اقرب الموارد) ، سخت نزدیک شدن. (آنندراج). نزدیک شدن یکی بدیگری چنانکه به وی بچسبد. (از اقرب الموارد از الاساس) ، نزدیک شدن ابر بزمین. (از اقرب الموارد). قریب زمین شدن ابر. (منتهی الارب). و درناظم الاطباء ’ابر’ بغلط ’اسب’ شده است. قریب شدن ابر زمین را. (آنندراج) ، گزیدن اسب لگام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به دندان گرفتن اسب لجام را و خاییدن آن. (از آنندراج). گزیدن اسب کام لگام را. اضزاز. (از اقرب الموارد). و رجوع به اضزاز شود، اضرار دویدن، قدری شتاب کردن در آن. (از اقرب الموارد). دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اضرار به چیزی و بر چیزی، شتاب کردن بدان یا بر آن. (از اقرب الموارد). شتابی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتاب نمودن. (آنندراج) ، به ستم کسی را بر کاری داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). به اکراه کسی را بر کاری داشتن، شکیبایی کردن بر سیر شدید، اضرار مرد، راحت شدن بر وی نیاز بمال، رجل ٌ ضر اضرار، یعنی در رای خود داهیه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ واح است برخلاف قیاس و این کلمه قبطی است، رجوع به واح و واحه شود
لغت نامه دهخدا
سه ناحیه است در مغرب مصر و بر جانب غربی الصعید و این سه واح را واح الاول، واح الثانی و واح الثالث نامند، (از معجم البلدان)، رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سانحات
تصویر سانحات
جمع سانحه، رخدادها جمع سانحه اتفاقات سرگذشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجبات
تصویر واجبات
چیزهائی که بجا آوردن آنها واجب است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع واضعه، نهندگان سازندگان در فارسی باغ ها زنان تباهکار در تازی جمع واضعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحات
تصویر واحات
جمع واحه، آبادکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواضعات
تصویر تواضعات
جمع تواضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واردات
تصویر واردات
کالاهائی که از ممالک دیگر به کشور آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقعات
تصویر واقعات
جمع واقعه، رخداد ها، رویداد ها، پیشامدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایحات
تصویر نایحات
جمع نایحه (نائحه) مونث نایح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواضعات
تصویر مواضعات
جمع مواضعت (مواضعه) قرار نهادنها، قراردادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
زهاب در فرهنگ معین این واژه رمن فاضله آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضعات
تصویر راضعات
جمع راضعه، دایگان جمع راضعه دایگان مرضعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
جمع سابح، جمع سابحه، کشتی ها ستارگان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
زنان درست کار، اعمال شایسته و صالح، باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص مانده باشد پس از مردن وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
((بِ))
فرشتگانی که میان زمین و آسمان تسبیح کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واجبات
تصویر واجبات
((جِ))
جمع واجبه، اموری که به جا آوردن آن ها واجب و بایسته است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واردات
تصویر واردات
((رِ))
جمع وارده، کالاهایی که از خارج وارد کشور می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واردات
تصویر واردات
درون برد
فرهنگ واژه فارسی سره
وضوح
دیکشنری اردو به فارسی