معنی واجبات - فرهنگ فارسی معین
معنی واجبات
واجبات((جِ))
جمع واجبه، اموری که به جا آوردن آن ها واجب و بایسته است
تصویر واجبات
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با واجبات
واجبات
واجبات
جَمعِ واژۀ واجبه. چیزهایی که بجا آوردن آنها واجب است. (ناظم الاطباء) : چو کار معنوی زین چرخ بینی متاب از واجبات عقل مگذر. ناصرخسرو. و رجوع به واجبه و واجب و لازم شود
لغت نامه دهخدا
وجبات
وجبات
جَمعِ واژۀ وَجبَه. (منتهی الارب). دفعات الاکل. رجوع به وجبه شود
لغت نامه دهخدا
راهبات
راهبات
جمع راهبه، هیرسایان مونث راهب زن ترسای پارسا و گوشه نشین جمع راهبات
فرهنگ لغت هوشیار
ساجدات
ساجدات
جمع ساجده، نگونیگران مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.