جدول جو
جدول جو

معنی واسق - جستجوی لغت در جدول جو

واسق
(سِ)
ناقۀ بارگرفته و آبستن شده. ج، وساق، مواسق، مواسیق برخلاف قیاس. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقه واسق، شترمادۀ باردار. حامل. ج، واسقات و وساق، و برخلاف قیاس مواسق و مواسیق نیز آمده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وامق
تصویر وامق
(پسرانه)
دوست دارنده، عاشق، عاشق عذر، نام مردی که عاشق عذرا بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واسط
تصویر واسط
در میان، آنچه در میانه باشد مثلاً حد واسط، کسی که در وسط نشسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جواسق
تصویر جواسق
جوسق ها، قصرها، کاخ ها، جمع واژۀ جوسق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاسق
تصویر غاسق
تیره و تاریک، شب بسیار تاریک، شب تاریک، مار سیاه، قمر، ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسق
تصویر فاسق
مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد، کسی که مرتکب فسق شود، فاجر، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واثق
تصویر واثق
اطمینان کننده، اعتماددارنده، محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واسع
تصویر واسع
فراخ، گشاد، گشایش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسق
تصویر باسق
سربرافراخته، ویژگی درخت بلند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سِ)
جمع واژۀ باسق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به باسق شود
لغت نامه دهخدا
(غَ سِ)
جهات فقری و ظلمانی انوار ناقص بالنسبه بنور کامل است، آنچه باعث تکثر و تحدید انوار میگردد و مقدار و کمیت و هیئت و شکل از آن حاصل میشود. به این بیان که از نورالانوار جز نور اقرب به آن صادر نشود، و آنچه صادر شده نور محض نیست وگرنه تکثر در نور حاصل آید و آن محال است و همچنین برزخ واحد و محض نیست وگرنه وجود بهمان متوقف گردد، بنابراین در نور اقرب (صادر اول) دو جهت محقق میشود یکی جنبۀ برزخی که تکثر از ناحیۀ اوست و دیگر جنبۀ نور مجردی. پس از جهت انتساب به اول (نورالانوار) غناء و تجرد دارد و از جهت ذات فقر و ظلمت و بعد و تکثرحاصل آید، و همین امور برزخیه را که در انوار ناقصه تحقق دارد، غواسق گویند، چنانکه آن را در فلسفۀ مشاء ماهیت نامند و تکثرات در سلسلۀ طولیۀ عقول عشره و سایر عوالم از آن ناشی میگردد. رجوع به حکمت اشراق ص 109، 117، 133، 148، 222، 223، 225 و غاسق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ)
جمع واژۀ واسق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ واسق به معنی ناقۀ بارگرفته و آبستن شده. (آنندراج). رجوع به واسق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واسه
تصویر واسه
برای، بهر، بجهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسع
تصویر واسع
مکان و جایگاه وسیع و فراخ و پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسل
تصویر واسل
راغب و تقرب جوینده بسوی خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واثق
تصویر واثق
اعتماد دارنده، مطمئن، اطمینان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسط
تصویر واسط
میانجی، نشیننده در میان قوم
فرهنگ لغت هوشیار
سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارق
تصویر وارق
از ریشه پارسی پر برگ بر گناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاسق
تصویر غاسق
شب تاریک و ظلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
دوست دارنده، داویازده در بازی نرد (بازی نرد) داوی باشد که بریاده کشند، یکی ازدوره های ملایم موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسق
تصویر ناسق
سامان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواسق
تصویر جواسق
جمع جوسق، از پارسی کوشک ها جمع جوسق کوشکها قصرها کاخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسق
تصویر خاسق
خازق: آماجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسق
تصویر باسق
بلند و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غاسقه، تاران تیرگی ها در فرزان سهر وردی شید در بسیاری و در فرایند زایش توان خود را از دست می دهد و رو به تار یا تاران دارد. تیرگی و تاری در فرزان سهر وردی به چیزی در فرزان گام برداران (مشائین) همانند است، جمع غاسقه، جهات فقری و ظلمانی انوار ناقص بالنسبه بنور کامل است. آنچه باعث تکثیر و تحدید انوار می گردد و مقدار کمیت و هیئت و شکل از آن حاصل می شود باین بیان که نور الانوار جز نور اقرب بان صادر نشود و آنچه صادر شده نور محض نیست وگرنه تکثیر در نور حاصل آید و آن محال است. و همچنین برزخ واحد و محض نیست وگرنه وجود به همان متوقف گردد. بنابرین در نور اقرب (صادر اول) دو جهت محقق شود: یکی جنبه برزخی که تکثیر از ناحیه اوست و دیگر جنبه نور مجردی. پس از جهت انتساب به نور اول (نور الانوار) غنا و تجرد دارد و از جهت ذات فقر و ظلمت و بعد تکثیر حاصل آید همین امور برزخیه را که در انوار ناقصه تحقق دارد غواسق گویند. چنان که آن را در فلسفه مشا ماهیت نامند و تکثرات در سلسله طولیه عقول عشره و دیگر عوالم از آن ناشی می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواسق
تصویر جواسق
((جَ س))
جمع جوسق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باسق
تصویر باسق
((س ِ))
بلند، دراز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاسق
تصویر غاسق
((س))
تاریک شونده، ماه، شب تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسق
تصویر فاسق
((س))
گناهکار، بدکار، در فارسی به معنی مردی که با زن شوهردار رابطه نامشروع دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واثق
تصویر واثق
((ثِ))
اطمینان دارنده، استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وامق
تصویر وامق
((مَ))
نام عاشق عذرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واسه
تصویر واسه
((س))
برای، بهر، به جهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واسل
تصویر واسل
((س))
توسل جوینده
فرهنگ فارسی معین