جدول جو
جدول جو

معنی وازی - جستجوی لغت در جدول جو

وازی
ماسه، شن، باد سرد که از منطقه ی برفی بوزد، بازی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توازی
تصویر توازی
با هم محاذی شدن، با یکدیگر مقابل شدن، برابر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوازی
تصویر هوازی
ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳)
موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موازی
تصویر موازی
رو به رو، برابر
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10 هزارگزی شمال آمل واقعشده است، در جلگه قرار دارد، ناحیه ای است معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد، از آب رود خانه هراز مشروب میشود محصول آنجا برنج و کنف و صیفی و نیشکر و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
گرم و سوزان، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
رشتۀانگور، (یادداشت مؤلف)، شاخۀ درخت رز، هر چیزی که با آن خوشۀ انگور را آویزان می کنند، جائی که به آن خوشۀ انگور را می آویزند، (ناظم الاطباء)، چفته، (یادداشت مؤلف)، تکیه گاه درخت رز، جوانۀ درخت رز، جائی که از آن خوشۀ انگورمیروید، (ناظم الاطباء)، و نیز رجوع به وادیج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوازی
تصویر هوازی
بیکبار، ناگاه، بی خبر
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب حاصل مصدر سازدبمعنی مهربانی کردن لطف کردن: بنده نوازی چاکرنوازی کوچک نوازی مهمان نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
همسویه، رو با رو مقابل برابر، دو خط یا دو سطح که تمام نقاط برابر آنها نسبت بیکدیگر بیک فاصله باشند و هر قدر آنها را امتداد دهیم بهم نرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توازی
تصویر توازی
با هم برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توازی
تصویر توازی
((تَ))
با هم مقابل گردیدن، برابر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازی
تصویر موازی
((مُ))
برابر، روبرو، دو خطی که فاصله بین شان به یک اندازه باشد و هرچقدر امتداد داده شوند به هم نرسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوازی
تصویر هوازی
((هَ))
ناگاه، ناگهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوازی
تصویر هوازی
اکسیژنه، آیروبیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موازی
تصویر موازی
هم راستا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موازی
تصویر موازی
Parallel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
Vocal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallèle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نوعی ماسه های ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از موازی
تصویر موازی
paralelo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
вокальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
vokal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موازی
تصویر موازی
równoległy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
голосний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موازی
تصویر موازی
параллельный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
wokalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موازی
تصویر موازی
паралельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
声音的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
vocal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
vocale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موازی
تصویر موازی
paralelo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آوازی
تصویر آوازی
vocal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی