باشامه. روپاک. سرانداز. مقنعه. واشام. معجر: از آن پس داد وی رانامۀ ویس همان پیراهن و واشامۀ ویس. (ویس و رامین). ز زلفینت مرا ده یادگاری ز واشامه مرا ده غم گساری. (ویس و رامین). دریده ماه پیکر جامه در بر فکنده لاله گون واشامه از سر. (ویس و رامین). رجوع به واشام و باشامه شود
باشامه. روپاک. سرانداز. مقنعه. واشام. معجر: از آن پس داد وی رانامۀ ویس همان پیراهن و واشامۀ ویس. (ویس و رامین). ز زلفینت مرا ده یادگاری ز واشامه مرا ده غم گساری. (ویس و رامین). دریده ماه پیکر جامه در بر فکنده لاله گون واشامه از سر. (ویس و رامین). رجوع به واشام و باشامه شود
مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان. هنگامه. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان و هرجا که محل اجتماع باشد و بر محل جنگ نیز اطلاق کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). هنگامه. (صحاح الفرس) : انگامه ایست گرم ز شکر عواطفت هرکوی و برزنی که من آنجا فرارسم. کمال اسماعیل (از انجمن آرا).
مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان. هنگامه. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان و هرجا که محل اجتماع باشد و بر محل جنگ نیز اطلاق کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). هنگامه. (صحاح الفرس) : انگامه ایست گرم ز شکر عواطفت هرکوی و برزنی که من آنجا فرارسم. کمال اسماعیل (از انجمن آرا).
اسب رهوار خوشرفتار باشد. (برهان). کنایه از اسب راهوار. (آنندراج). اسب تیزرو. اسب راهوار: ساقیا اسب چارگامه بران تا رکاب سه گانه بستانیم. خاقانی (از آنندراج). ز ابلق چارگامۀ شب و روز ران یکرانت را لگد مرساد. خاقانی. ، و کنایه از گرم کردن هنگامۀ عشرت هم هست. (برهان). و رجوع به چهارگامه شود
اسب رهوار خوشرفتار باشد. (برهان). کنایه از اسب راهوار. (آنندراج). اسب تیزرو. اسب راهوار: ساقیا اسب چارگامه بران تا رکاب سه گانه بستانیم. خاقانی (از آنندراج). ز ابلق چارگامۀ شب و روز ران یکرانت را لگد مرساد. خاقانی. ، و کنایه از گرم کردن هنگامۀ عشرت هم هست. (برهان). و رجوع به چهارگامه شود