جدول جو
جدول جو

معنی وازگامه - جستجوی لغت در جدول جو

وازگامه
شکاف، فاصله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واشامه
تصویر واشامه
روسری زنان، چارقد، سراگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه، جمعیت مردم، معرکه، فریاد و غوغا، هیاهو، وقت، زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارگامه
تصویر چارگامه
اسب راهوار، اسب تندرو، گام زن، چهارگامه، ره انجام، براق، جواد، بوز، سیس، بادرفتار، شولک، بالاد، سابح برای مثال ساقیا اسب چارگامه بران / تا رکاب سهگانه بستانیم (خاقانی - ۴۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
نامۀ محرمانه:
بگفتش هر آنچ از فرسته شنود
همان رازنامه مر او را نمود.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
آنجائی که رودخانه عریض میگردد، (ناظم الاطباء)، محل باز شدن بستر رودخانه
لغت نامه دهخدا
جای راز، محل سرّ
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
باشامه. روپاک. سرانداز. مقنعه. واشام. معجر:
از آن پس داد وی رانامۀ ویس
همان پیراهن و واشامۀ ویس.
(ویس و رامین).
ز زلفینت مرا ده یادگاری
ز واشامه مرا ده غم گساری.
(ویس و رامین).
دریده ماه پیکر جامه در بر
فکنده لاله گون واشامه از سر.
(ویس و رامین).
رجوع به واشام و باشامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مَ / مِ)
مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان. هنگامه. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان و هرجا که محل اجتماع باشد و بر محل جنگ نیز اطلاق کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). هنگامه. (صحاح الفرس) :
انگامه ایست گرم ز شکر عواطفت
هرکوی و برزنی که من آنجا فرارسم.
کمال اسماعیل (از انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
لقب. قزی. علاقیه. قزب. (منتهی الارب). و رجوع به پاچنامه و پاژنامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
اسب رهوار خوشرفتار باشد. (برهان). کنایه از اسب راهوار. (آنندراج). اسب تیزرو. اسب راهوار:
ساقیا اسب چارگامه بران
تا رکاب سه گانه بستانیم.
خاقانی (از آنندراج).
ز ابلق چارگامۀ شب و روز
ران یکرانت را لگد مرساد.
خاقانی.
، و کنایه از گرم کردن هنگامۀ عشرت هم هست. (برهان). و رجوع به چهارگامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
اسباب تجمل. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازنامه
تصویر بازنامه
اسباب تجمل، تفاخر، منت، عفونامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارگامه
تصویر چارگامه
چهارگامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازنامه
تصویر پازنامه
پاژنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، بعلاوه وانگهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشامه
تصویر واشامه
واشام: (وزان پس داد وی را نامه ویس همان پیرایه و واشامه ویس) (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
((اَ مِ))
هنگامه، مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، به علاوه، وانگهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واشامه
تصویر واشامه
((مِ))
مقنعه، روسری، واشام، باشام، باشامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارگامه
تصویر چارگامه
یورتمه
فرهنگ واژه فارسی سره
چوب هایی که در دیوار ساختمان کاه گلی به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی