باشامه. روپاک. سرانداز. مقنعه. واشام. معجر: از آن پس داد وی رانامۀ ویس همان پیراهن و واشامۀ ویس. (ویس و رامین). ز زلفینت مرا ده یادگاری ز واشامه مرا ده غم گساری. (ویس و رامین). دریده ماه پیکر جامه در بر فکنده لاله گون واشامه از سر. (ویس و رامین). رجوع به واشام و باشامه شود
چادر. معجری باشد که زنان بر سراندازند. (برهان قاطع). معجری که زنان بر سر اندازند و آنرا باشومه و باشام نیز گفته اند. مقنعه. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). سرپوش چون دامن و چادر و امثال آن. مقنع. قناع. (شرفنامۀ منیری). سرپوش زنان از حریر مثل چادر و چارقد و غیره. در فرهنگ معجری است که زنان بر سر اندازند. (فرهنگ جهانگیری). خمار. باشمه: دریده ماه پیکر جامه در بر فکنده لاله گون باشامه بر سر. فخرالدین اسعد گرگانی (از فرهنگ رشیدی و انجمن آرا). با شامه بگرد آن جبین مهوش چون هاله بگرد ماه زیبنده و خوش هر کس که بدید آن رخ چون خورشید فریاد برآورد که آتش آتش. کمال کوته پا (از جهانگیری و شعوری).