جدول جو
جدول جو

معنی وارمی - جستجوی لغت در جدول جو

وارمی
دهی است کوچک از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری که در 45 هزارگزی شمال غربی کیاسه واقع شده و دارای 30 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
وارمی
از توابع چهاردانگه ی هزارجریبی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طارمی
تصویر طارمی
نردۀ چوبی یا فلزی که جلو ایوان، باغچه یا جای دیگر درست می کنند، کنایه از ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
طارمی، نردۀ چوبی یا فلزی که جلو ایوان، باغچه یا جای دیگر درست می کنند، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارسی
تصویر وارسی
بازرسی، رسیدگی به کاری یا چیزی، ممیزی
فرهنگ فارسی عمید
بیماری ای که به واسطۀ اختلال عمل کلیه ها و زیاد شدن مقدار اورۀ خون تولید می گردد و عوارض آن تهوع، سردرد، بی اشتهایی، خواب آلودگی، کدورت دید، تشنج و اغما است
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
سبزواری. شاعری بود فهمیده و سنجیده و در دور اکبری (اکبرشاه) بشهر دهلی رسیده:
چو بیدردانه آهی میکشی ای وارثی هر دم
تو عاشق نیستی بیهوده رسوا میکنی خود را.
(از تذکرۀ صبح گلشن)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
اردبیلی. صاحب تذکرۀ صبح گلشن درباره او چنین آرد: وارثی اردبیلی متروکات شعراء سلف را خلفی وارث بوده و دیار سخن را خامۀ سنجیده طرازش بکمال آسانی پیموده:
از اوست:
وارثی را بارها گفتم که ترک عشق کن
پند من نشنید چندانی که دشمن کام شد.
بزندگیم کدام آرزو برآوردی
که باز روز پسین نخل ماتمم باشی.
(از تذکرۀ صبح گلشن ص 579)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب به وارث
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بازرسی. سرکشی. تفتیش. به معنی سرکشی و بازدید است بر کارهای سپرده به خود یا بر کارهایی که خود به دیگری سپرده. (از فرهنگ ترکتازان). رسیدگی کردن به چیزی یا به کاری. ممیزی. رسیدگی و دقت و غوررسی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ مَ)
مؤنث وارم. رجوع به وارم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
میردوست از شعرای طارم بوده دوازده سال بمجاورت و خدمت روضۀ رضویه اشتغال داشته و همایون پادشاه وی را از هواخواهان خویش میشمرده است. این شعر بدو منسوب است:
چاکها کز دست عشقش در گریبان من است
هر طرف راهیست کز جانان سوی جان من است.
(از صبح گلشن ص 260)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4)
عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چهارمی. چهارمین. چیزی در مرتبۀ چهارم. و رجوع به چارمین شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام: تارم). رجوع به تارم شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری در ری که ورام یا ورامین نیز گویند، (ناظم الاطباء)، ظاهراً صورتی از نام ورامین است، رجوع به ورامین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واری
تصویر واری
آتشزنه، پیه آگنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرضدار، وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمی
تصویر ارمی
منسوب به ارم زبان منسوب به قوم ارم زبان قدیم سوریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسی
تصویر وارسی
بازرسی
فرهنگ لغت هوشیار
نرده چوبی یا آهنی که در اطراف محوطه یا باغی نصب کنند، دست انداز ستن آوند. تارمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
محجر و دیوار مانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یاایوان غیره سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارمر
تصویر وارمر
((مِ))
اجاق کوچک شمع دار که برای گرم نگه داشتن غذا به کار رود، چراغک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارسی
تصویر وارسی
((رَ))
بازرسی، به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طارمی
تصویر طارمی
نرده چوبی یا آهنی که اطراف محوطه یا باغی نصب کنند، دست انداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
((رَ))
نرده ای از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارسی
تصویر وارسی
نظارت، کنترل
فرهنگ واژه فارسی سره
نرده، دست انداز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بررسی، پی جویی، تحقیق، تفتیش، تفحص، جستجو، رسیدگی، غور، فحص، کاوش، ممیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نرده، ابر، طبقه ی دوم، فضای بالایی خانه، اتاق مشرف به
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارم، نفر چهارم، چهارمی، چهارمین
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمی، شادی
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاع و دره ای در بخش یانه سر، واقع در هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
بارانی
فرهنگ گویش مازندرانی