جدول جو
جدول جو

معنی تارمی

تارمی((رَ))
نرده ای از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان سازند
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تارمی

تارمی

تارمی
محجر و دیوار مانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یاایوان غیره سازند
تارمی
فرهنگ لغت هوشیار

تارمی

تارمی
طارمی، نردۀ چوبی یا فلزی که جلو ایوان، باغچه یا جای دیگر درست می کنند، ایوان
تارمی
فرهنگ فارسی عمید

تارمی

تارمی
محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام: تارم). رجوع به تارم شود
لغت نامه دهخدا

تارمیغ

تارمیغ
مه غلیظ، مه تیره که در زمستان هوا را تیره و تاریک کند
تارمیغ
فرهنگ فارسی عمید

طارمی

طارمی
نرده چوبی یا آهنی که در اطراف محوطه یا باغی نصب کنند، دست انداز ستن آوند. تارمی
فرهنگ لغت هوشیار

تارمیغ

تارمیغ
بخاری که در زمستان بر روی هوا پدید آید و مانند دودی شود و اطراف را تیره و تاریک سازد، تمن، ماغ، میغ، نژم
فرهنگ فارسی معین

طارمی

طارمی
نرده چوبی یا آهنی که اطراف محوطه یا باغی نصب کنند، دست انداز
طارمی
فرهنگ فارسی معین