جدول جو
جدول جو

معنی وارموک - جستجوی لغت در جدول جو

وارموک
به لغت تنکابن قنفذ است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
وارموک
جوجه تیغی
تصویری از وارموک
تصویر وارموک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارتوش
تصویر وارتوش
(دخترانه)
گل سرخ ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارکوک
تصویر نارکوک
تریاک، افیون، کوکنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارمشک
تصویر نارمشک
درختی دارای برگ های دراز و باریک، چوب سخت و سرخ رنگ و گل های سفید خوش بو که از آن عطر می گیرند، میوۀ این گیاه که خوردنی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واروک
تصویر واروک
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی که در زمین های سنگلاخ میروید و در طب سنتی از آن برای شکسته بندی استفاده می کردند
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ساز پرده دار شبیه جعبه که هنگام نواختن روی دست می گیرند و پره های آن را با انگشت فشار می دهند، آکوردئون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارمولک
تصویر مارمولک
گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو،
کنایه از مکار، حیله گر، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارموش
تصویر دارموش
مرگ موش، سم الفار، آرسنیک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مُو)
چهارموج. چارموجه. طوفان. گرداب که بهندی ’بهنور’ گویند. (آنندراج) :
کسی کزشش جهت کرده کناره
فتد در چارموج از حسن پنجاب.
آرزو (از آنندراج).
و رجوع به چارموجه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
چهارملک. چهار فرشتۀ مقرب خدا. جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل:
گاهی براق چارملک را لگام گیر
گاهی به دیو هفت سری بر کند لگام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام وادیئی است
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از آذربایجان بنزدیکی اردبیل بوده است و در تاریخ زندگی ابونصرمملان ممدوح قطران تبریزی نام آن آمده است و قطران در چکامه ای ضمن ستایش او گفته است:
وغاش را بس، پیکار اردبیل، دلیل
هنرش را بس پیکار دارموی بیان،
(از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 709)
لغت نامه دهخدا
مرگ موش، ارسنیک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
برجستگی که بر پوست آدمی پدید آید چون نخودی، زگیل، (از یادداشتهای مؤلف)، آژخ، بالو، پالو، ثؤلول، زلق، مهک، وارو، رزک، ازغ، رجوع به ثؤلول شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قصر قند شهرستان چاه بهار، واقع در 15 هزارگزی قصر قند، کنار راه فرعی نیک شهر به قصرقند، کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است، آب آن از قنات، و محصول آن غلات و خرما و برنج است، 200 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، پاسگاه ژاندارمری دارد، راه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام قومی از مغول که در جنوب اتحاد جماهیر شوروی و بین دن و ولگا و سیبری پراکنده اند، تاتارهای سواحل ولگا
لغت نامه دهخدا
جمع وارد، برای خرد داران (ذو العقول) درآیندگان پیشروان از راه رسیدگان دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واریوخ
تصویر واریوخ
بر گرفته از ترکی در گیلکی نیاکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانمود
تصویر وانمود
بیان، اظهار، اقرار، اثبات، شرح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارخوک
تصویر نارخوک
خشخاش کوکنار، افیون تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارمشک
تصویر نارمشک
فاوانیا، کوره آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از رده خزندگان و از راسته سوسماران و از گروه شکافی زبانان که در همه مناطق معتدل و سرد اروپا و آسیا وافریقا فراوان است. این جانور بسیار چابک است و در حدود 20 گونه از آن شناخته شده که اکثر در مناطق بیابانی ولم یزرع و یا کوهستانی میزیند گونه ای از آنها در منازل دیده میشود که به سوسمار خانگی یا لپاسو (کلپاسه) مشهوراست. مارمولک از حشرات و کرمها تغذیه میکند و بهیچوجه اذیت و آزاری برای انسان ندارد و از این جهت حیوان مفیدی است. مارمولک اقسام مختلف دارد و گونه ای از آن که بنام سوسمار کویر موسوم است ممکنست طولش تا 2 متر هم برسد و آن در اصطلاح ساکنان نواحی کویر به بزغاله مار موسوم است چلپاسه کلپاسه کرباسو کلباسو کلپاسو کلبسو کربسو چلپاسو گلموژ مارمولک مارملوکک. توضیح مارمولک زمستان را در شکاف دیوارها و زیر تخته سنگها میخوابد وبا شروع گرما بیدار میشود و بفعالیت میپردازد. بزغاله مار در اماکن باتلاقی و رودخانه ها نیز میزید و از تمام حیوانات کوچکتر از خود تغذیه مینماید و در رودخانه باسانی شنا میکند و از درختها نیزبسهولت بالامیرود و تخم پرندگان و جوجه های آنها را میخورد. رویهمرفته حیوان موذی و خطرناکی است. یا مارمولک باغی. یکی از گونه های مارمولک که جزو گروه گوشتی زبانان است و درنواحی گرم افریقا و آمریکا و آسیا یافت میشود. این جانور با انسان زود مانوس میگردد و چون از حشرات تغذیه میکند حیوان مفیدی است. بوسیله کشتی هایی که از شمال افریقا باروپا میروند این جانورباروپا نیز راه یافته است. سام ابرص
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارمون
تصویر قارمون
گارمون بنگرید به گارمون
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
برجستگی که بر پوست آدمی (مخصوصا در انگشت کوچک پا) پدید آید آژخ پالو تولول زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارکوک
تصویر نارکوک
کوکنار، افیون تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گارمون
تصویر گارمون
((مُ))
گارمن. گارمان. قارمون. قارمان، آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده های آن را با انگشت فشار دهند
فرهنگ فارسی معین
((لَ))
جانوری است خزنده که پوستش از پولک های شاخی پوشیده شده است. دارای دو زوج اندام حرکتی است، چلپاسه، کنایه، از آدم زیرک و آب زیرکاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارکوک
تصویر نارکوک
کوکنار، افیون، تریاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانمود
تصویر وانمود
((نُ))
ظاهرسازی، تظاهر به انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
خارپشت
فرهنگ گویش مازندرانی
کود و خاکی که در اثر پوسیدن تنه و برگ درخت به وجود می آید
فرهنگ گویش مازندرانی