جدول جو
جدول جو

معنی وارتوش - جستجوی لغت در جدول جو

وارتوش
(دخترانه)
گل سرخ ظریف
تصویری از وارتوش
تصویر وارتوش
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داریوش
تصویر داریوش
(پسرانه)
نگهبان نیکی، دارنده نیکی، فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی، مرکب از دارا + وهو (نیکی)، نام چندتن از پادشاهان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارنوش
تصویر دارنوش
(پسرانه)
نام یکی از وزیران بخت نصر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وارتان
تصویر وارتان
(پسرانه)
نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یارنوش
تصویر یارنوش
(دخترانه)
یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است
فرهنگ نامهای ایرانی
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارموش
تصویر دارموش
مرگ موش، سم الفار، آرسنیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارموک
تصویر وارموک
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وارد، برای خرد داران (ذو العقول) درآیندگان پیشروان از راه رسیدگان دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واریوخ
تصویر واریوخ
بر گرفته از ترکی در گیلکی نیاکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارتون
تصویر کارتون
((تُ))
نقاشی متحرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانوش
تصویر وانوش
(دخترانه)
دریاچه وان، از سمبلهای تاریخ ارامنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وارون
تصویر وارون
معکوس، بالعکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرتوش
تصویر آرتوش
(پسرانه)
از نامهای باستانی ارمنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتاش
تصویر ارتاش
(دخترانه)
مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی)
فرهنگ نامهای ایرانی
گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور انگل غالبا بر روی درختان سیب و گلابی جنگلی زندگی میکنند برگهایش سبز دایمی و ضخیم است. مواد این گیاه در طب مستعمل است شجر دبق جز مویزک عسلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارون
تصویر وارون
واژگون، برگشته، سرنگون، وارو، کنایه از نحس و شوم، برای مثال ندانم بخت را با من چه کین است / به که نالم به که زاین بخت وارون (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واروک
تصویر واروک
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارتو
تصویر دارتو
دردی که در خم شراب ته نشین می شود، درد شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورگوش
تصویر ورگوش
گوشوارۀ بلندی که تا روی دوش می رسد، گوشواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروش
تصویر داروش
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سگ پستان، سنگ پستان، شیرینک، مویزک عسلی، دارواش، مویزج عسلی، مویزه، دبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارون
تصویر وارون
باژگونه واژگون سرنگون نگونسار معکوس، برعکس مخالف: (لطف خواهی زد هر قهر کند کار دیوستنبه وارونست) (ابو عاصم)، نا مبارک نحس. یا بخت وارون. بخت بد طالع شوم: (از آن تخت شاهانه بگذاشتم که از بخت وارون ستوه آمدم) (ملک علیشاه بن سلطان) نارون
فرهنگ لغت هوشیار
برجستگی که بر پوست آدمی (مخصوصا در انگشت کوچک پا) پدید آید آژخ پالو تولول زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگوش
تصویر ورگوش
گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارون
تصویر وارون
سرنگون، واژگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
مجموع سپاهیان مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتوش
تصویر رتوش
دستکاری، اصلاح چیزی پس از ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتوش
تصویر رتوش
دست کاری عکس پس از ظهور، اصلاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارو
تصویر وارو
وارون، واژگون، در ورزش در ژیمناستیک، پشتک
وارو زدن: در ورزش پشتک زدن در آب، گود زورخانه و بر روی زمین، برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
((اَ تِ))
نیروهای نظامی یک کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رتوش
تصویر رتوش
((رُ))
دستکاری عکس و فیلم برای زیباتر کردن آن، پرداخت (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارو
تصویر وارو
وارون، واژگون، پشتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارو
تصویر وارو
قلمه های درخت تبریزی را گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
مجموع نیروهای نظامی یک کشور، بخشی از نیروی نظامی بعضی از کشورها
فرهنگ فارسی عمید