جدول جو
جدول جو

معنی وادید - جستجوی لغت در جدول جو

وادید
سرکشی در کار، بازدید
تصویری از وادید
تصویر وادید
فرهنگ لغت هوشیار
وادید
بازدید، سرکشی
تصویری از وادید
تصویر وادید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وادیدن
تصویر وادیدن
دوباره دیدن باز دیدن، تجدید نظر کردن، باز دید کردن: (گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دینهای رسمی در عقب وا دیدنی دارد)، سرکشی کردن بازرسی کردن، بدقت نگریستن، تحقیق کردن دقت کردن (غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل، شاید که چو وا بینی خیر تو درین باشد) (حافظ)، اعتنا کردن: (صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام رو که مردان بدین رنگ زنان وا بینند) (خاقانی) یا وادیدن چیزی از چیزی. تشخیص دادن آن: (چون که تو ینظر بنور الله بدی نیکویی را وا ندیدی از بدی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادید
تصویر روادید
صلاحدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روادید
تصویر روادید
عبارت و امضائی که نوشته را دارای اعتبار کند، ویزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادید
تصویر روادید
((رَ))
امضاء یا عبارتی که نوشته ای را تأیید کرده و به آن اعتبار می بخشد
فرهنگ فارسی معین
اجازه نامه ای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده می شود، ویزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حادید
تصویر حادید
(پسرانه)
تند و تیز، نام روستایی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادید
تصویر بادید
هویدا و آشکار و بطور وضوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادیج
تصویر وادیج
چوب بستی که تاک انگور را روی آن می خوابانند، آونگ یا جایی که انگور را از آن آویزان می کنند، برای مثال همه وادیج پرانگور و همه جای عصیر / رنج ورزید کنون بربخورد برزگرا (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵ حاشیه)، شاخۀ تاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادید
تصویر نادید
نادیده ناپدید
فرهنگ لغت هوشیار
چوب بندی که تاک انگور را بر بالای آن اندازند: داربست مو، جایی که انگور از آن آویزند، جایی از تاک که خوشه انگور از آن روید، آستینی است که از پارچه سفید و آبی و غیره قلمی آجیده میکردند و شاطران و پیاده روان مانند ساق چاقشور بر پای میکشیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادیج
تصویر وادیج
چوب بستی که تاک انگور را روی آن می خوابانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادی
تصویر وادی
(دخترانه)
سرزمین، رود، نهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادید
تصویر ادید
ناله و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادی
تصویر وادی
سرزمین، فضا، جایگاه، گشادگی میان دو کوه، دره، رودخانه
وادی خاموشان: کنایه از گورستان، برای مثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادی
تصویر وادی
جاری، روان، سائل، دره، گذر سیل، گشادگی میان کوهها و تپه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودید
تصویر ودید
دوست دارنده، جمع اوداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادی
تصویر وادی
رودبار، رود، درّه، صحرا، بیابان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودید
تصویر ودید
((وَ))
دوست، دوست دارنده، جمع اوداء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودید
تصویر ودید
دوست، دوست دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادید شدن
تصویر وادید شدن
پدیدار شدن ظاهر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادید آمدن
تصویر وادید آمدن
پدید آمدن ظاهر شدن: (دست معجز نبوت عروس نیم خرمار با داماد بوحینفه زفاف داد بیک ساعت صد هزار نور در دل بوحنیفه وادید (وادیذ) آمد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادیدن
تصویر روادیدن
جایز دانستن، پسندیده و مطلوب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید و وادید
تصویر دید و وادید
به خانۀ همدیگر رفتن و یکدیگر را ملاقات کردن، دید و بازدید
فرهنگ فارسی عمید