دید و بازدید. بملاقات یکدیگر رفتن: عید نوروز مبارک را بود عین الکمال دید و وادیدی که آئین و شعار مردم است. صائب. رجوع به دید و بازدید شود، دید و وید. رجوع به دید و وید شود. دید و وادید کردن. دید و ویدکردن، در تداول عامه، همه تن یکدیگر را مجروح کردن. سخت از هرجا مجروح کردن. سخت کوفتن و چندین جریحه دار ساختن. با دست و با دندان جویدن تن زنده ای را. دریدن و پاره پاره کردن با چنگال و دندان و ناخن اندام کسی را یا حیوانی را. بچه های یکدیگر را دید و وادید کرده اند. سگها یکدیگر را دید و وادید کرده اند. (یادداشت مؤلف)
ملاقاتهای رسمی چنانکه در اعیاد و ورود مسافر و مانند آن. معاشرت و مخالطت و آمد و شد ب خانه یکدیگر در اعیاد و امثال آن. دید و بازدیدهای نوروز تجدید عهد دوستی و قرابت با کسان و آشنایان در نوروز. (یادداشت مؤلف). دید و وادید. دیدن. وادیدن. دیدن کردن. دیدنی کردن. بملاقات رفتن برای دیدن همدیگر خصوصاً برای دیدن شخصی که قبلاً ب خانه او آمده باشد چنانچه بعد از عید برای تهنیت هم میروند. (آنندراج) (بهار عجم) : چنان دلم ز غم دید و بازدید شکست که ناخنم بجگر از هلال عید شکست. وحدت