- وادارنک ((رَ))
- بادرنگ، بالنگ
معنی وادارنک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
باد رنگ
تسلیم شدن، ول شدن، شل شدن مثلاً وادادن گچ، دادن، پس دادن، بازدادن
پس دادن، باز دادن
پس دادن، جدا شدن، سست شدن، شل شدن
مجبور، مکلف
ویژگی آنکه به کاری واداشته شده
وادار کردن: کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
وادار کردن: کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
برانگیختن، بازداشت، منع، حفظ
ناگزیر به انجام کاری یا پذیرش چیزی