بازخواستن. بازگرفتن: داد تو واخواهم از هر بیخبر داد که دهد جز خدای دادگر. مولوی. هرچه که نتوانی از آن خاستن زشت بود دادن و واخواستن.. طفل بود کز خرد ناتوان هرچه دهد بازستاند روان. امیرخسرو
بازخواستن. بازگرفتن: داد تو واخواهم از هر بیخبر داد که دهد جز خدای دادگر. مولوی. هرچه که نتوانی از آن خاستن زشت بود دادن و واخواستن.. طفل بود کز خرد ناتوان هرچه دهد بازستاند روان. امیرخسرو
بازخواست. (آنندراج) (غیاث اللغات). مؤاخذه: نانش مفرست بیش کز تو واخواست کند به حشر یزدان. خاقانی. خاقانی وار خط واخواست بر عالم بوالعجب کشیدم. خاقانی. جز این از منت هیچ واخواست نیست که در یک ترازو دو من راست نیست. نظامی. واخواستی از تو بر دلم هست و آن را به گره نمی توان بست. نظامی. هرچه رضای تو بجز راست نیست با تو کسی را سر واخواست نیست. نظامی. حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد. حافظ. ، محاسبه، مطالبه. (آنندراج) (غیاث) ، اعتراض. (از واژه های نو فرهنگستان) ، اصطلاحی بانکی است. و آن وصول نشدن چک سفته است به علت عدم پرداخت وجه مورد تعهد در چک و سفته از جانب متعهد
بازخواست. (آنندراج) (غیاث اللغات). مؤاخذه: نانش مفرست بیش کز تو واخواست کند به حشر یزدان. خاقانی. خاقانی وار خط واخواست بر عالم بوالعجب کشیدم. خاقانی. جز این از منت هیچ واخواست نیست که در یک ترازو دو من راست نیست. نظامی. واخواستی از تو بر دلم هست و آن را به گره نمی توان بست. نظامی. هرچه رضای تو بجز راست نیست با تو کسی را سر واخواست نیست. نظامی. حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد. حافظ. ، محاسبه، مطالبه. (آنندراج) (غیاث) ، اعتراض. (از واژه های نو فرهنگستان) ، اصطلاحی بانکی است. و آن وصول نشدن چک سفته است به علت عدم پرداخت وجه مورد تعهد در چک و سفته از جانب متعهد
باز خواست اعتراض: (جز این با منت هیچ وا خواست نیست که دیک ترازو دو من راست نیست) (نظامی)، اعتراض صاحب سند یا برات کش بهنگامی که برات نکول شود و یا از پرداخت آن خود داری گردد
باز خواست اعتراض: (جز این با منت هیچ وا خواست نیست که دیک ترازو دو من راست نیست) (نظامی)، اعتراض صاحب سند یا برات کش بهنگامی که برات نکول شود و یا از پرداخت آن خود داری گردد