جدول جو
جدول جو

معنی واخواست

واخواست((خا))
بازخواست، اعتراض، برگشت، اعتراض دارنده چک یا برات هنگامی که با عدم وصول روبرو شود، پرتست
تصویری از واخواست
تصویر واخواست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واخواست

واخواست

واخواست
بازخواست، جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی، مؤاخذه، سرزنش، در علم حقوق اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری
واخواست
فرهنگ فارسی عمید

واخواست

واخواست
بازخواست. (آنندراج) (غیاث اللغات). مؤاخذه:
نانش مفرست بیش کز تو
واخواست کند به حشر یزدان.
خاقانی.
خاقانی وار خط واخواست
بر عالم بوالعجب کشیدم.
خاقانی.
جز این از منت هیچ واخواست نیست
که در یک ترازو دو من راست نیست.
نظامی.
واخواستی از تو بر دلم هست
و آن را به گره نمی توان بست.
نظامی.
هرچه رضای تو بجز راست نیست
با تو کسی را سر واخواست نیست.
نظامی.
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد.
حافظ.
، محاسبه، مطالبه. (آنندراج) (غیاث) ، اعتراض. (از واژه های نو فرهنگستان) ، اصطلاحی بانکی است. و آن وصول نشدن چک سفته است به علت عدم پرداخت وجه مورد تعهد در چک و سفته از جانب متعهد
لغت نامه دهخدا

ناخواست

ناخواست
ناخواسته
به ناخواست: بی قصد، بدون اراده، خلاف میل
ناخواست
فرهنگ فارسی عمید

وا خواست

وا خواست
باز خواست اعتراض: (جز این با منت هیچ وا خواست نیست که دیک ترازو دو من راست نیست) (نظامی)، اعتراض صاحب سند یا برات کش بهنگامی که برات نکول شود و یا از پرداخت آن خود داری گردد
وا خواست
فرهنگ لغت هوشیار

واخواستن

واخواستن
بازخواستن. بازگرفتن:
داد تو واخواهم از هر بیخبر
داد که دهد جز خدای دادگر.
مولوی.
هرچه که نتوانی از آن خاستن
زشت بود دادن و واخواستن..
طفل بود کز خرد ناتوان
هرچه دهد بازستاند روان.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا