مؤاخذه. بازخواست. واپرس: کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور را کس نگوید یا زند معذور را. مولوی. و رجوع به واجستن و بازجستن و واپرسیدن شود
مؤاخذه. بازخواست. واپرس: کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور را کس نگوید یا زند معذور را. مولوی. و رجوع به واجستن و بازجستن و واپرسیدن شود
جستجو و تفحص نمودن. جستجوی چیز گمشده کردن. (آنندراج). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده. (ناظم الاطباء). تفقد. (زوزنی) (ترجمان قرآن عادل بن علی). تفحص کردن. تفتیش. واپرسیدن: چو واجستیم از آن صورت که حال است رصد بنمود کاین معنی محال است. نظامی. آتش عشق در دل ما جو عاشقان ضعیف را واجو. عراقی همدانی. و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود
جستجو و تفحص نمودن. جستجوی چیز گمشده کردن. (آنندراج). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده. (ناظم الاطباء). تفقد. (زوزنی) (ترجمان قرآن عادل بن علی). تفحص کردن. تفتیش. واپرسیدن: چو واجستیم از آن صورت که حال است رصد بنمود کاین معنی محال است. نظامی. آتش عشق در دل ما جو عاشقان ضعیف را واجو. عراقی همدانی. و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود
باغ نونشانده. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (فرهنگ شعوری) (انجمن آرا) (رشیدی). نوخیز. (انجمن آرا). باغی را گویند که درختان آن را نو نشانده باشند. و به این معنی بجای جیم، خای نقطه دار (نواخسته) هم آمده است. (برهان قاطع) (از آنندراج). رجوع به نوآجسته شود
باغ نونشانده. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (فرهنگ شعوری) (انجمن آرا) (رشیدی). نوخیز. (انجمن آرا). باغی را گویند که درختان آن را نو نشانده باشند. و به این معنی بجای جیم، خای نقطه دار (نواخسته) هم آمده است. (برهان قاطع) (از آنندراج). رجوع به نوآجسته شود