معنی وایست - فرهنگ فارسی عمید
معنی وایست
- وایست
- لازم بودن، واجب بودن، بایسته بودن، بایستن، باییدن، دربایستن
تصویر وایست
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با وایست
وایست
- وایست
- ضروری لازم، چیز ضروری محتاج الیه: شیخ را پرسیدند که بنده از بایست خویش کی برید ک شیخ گفت: آنگاه که خداوندش برهاند)، حاجت مراد
فرهنگ لغت هوشیار
وایست
- وایست
- بایست و ضروری. (از آنندراج) (از انجمن آرا). وایا. حاجت و مراد و مقصد و ضروری. (از برهان). چیزهای بایستی. دروایست. دربایست. مایحتاج. (از یادداشت های مرحوم دهخدا) :
که گر گردد در وایست بازم
نیاید تاابد دیگر فرازم.
عطار
لغت نامه دهخدا
شایست
- شایست
- شایستن سزاوار بودن، امکان، حلال جایز مقابل نشایست ناشایست. یا شایست و ناشایست (نشایست)، روا و ناروا، حلال و حرام
فرهنگ لغت هوشیار