- واجد (پسرانه)
- دارنده، دارا، از نامهای خداوند
معنی واجد - جستجوی لغت در جدول جو
- واجد
- دارا
- واجد
- دارنده، دارا، در تصوف ویژگی سالکی که در حالت وجود است، از نام های خداوند
- واجد
- دارنده، دارا
- واجد ((جِ))
- یابنده، دارنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جدا، مشخص، علیحده
شور و وجد کردن
طلب یا اظهار وجد کردن از روی تکلف، اظهار وجد و شادمانی کردن، شور و وجد کردن
درون
یکا، یگانه، یکتا، بخش، یگان
بایسته، بایا
سجده کننده
بزرگوار، گرامی، خوش خو، بخشنده، جوانمرد
اولین عدد صحیح، یک، ویژگی چیزهایی که یکی محسوب می شوند، یک، یگانه مثلاً همۀ آن ها مسلک واحدی داشتند، هر یک از خانه های یک ساختمان، مقدار درسی که دانشجو یا دانش آموز در یک نیمسال می گذراند، یکتا، بی نظیر، بخشی از یک اداره، در فقه ویژگی خبری که متواتر نباشد، از نام ها و صفات خداوند
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، ابا، آتا، اب، بابو، اتا، بابا، ابی
بزرگوار و گرامی، بخشنده
چشم، بر زمین زننده افکننده، تابناک فروزان تابناک مشتعل
آینده در آینده، رونده نزد کسی بر سویی آینده آینده، نزد کسی رونده جمع (عربی) وفود اوفاد وفد
نوید دهنده، وعده دهنده
پدر، بابا
یگانه، یکتا، بینظیر، تنها
سنگلاخ
تپان ناآرام
دلگذشت یاد آی
کوتاه: سخن
لازم، ناگریز، حتم، حتمی
ورود کننده، رسیده
خوابیده، شب زنده دار