جدول جو
جدول جو

معنی واتو - جستجوی لغت در جدول جو

واتو
ژان، مورخ فرانسوی که در 1792 میلادی در یکی از شهرهای ناحیۀ ’رن’ متولد شد و در سال 1848 میلادی در انگلستان درگذشت
لغت نامه دهخدا
واتو
(تُ)
ژان آنتوان. نقاش و حکاک فرانسوی که در سال 1684 میلادی متولد شد و در 1721 میلادی درگذشت. تابلوهایی از او در موزۀ لوور وجود دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، زینه، برای مثال دست و زبان بدو نرسد کس را / آری به ماه بر نرسد لاتو (فرخی - ۴۵۴)، گردنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واژو
تصویر واژو
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ظرف گلی بزرگ که گندم یا جو در آن بریزند، خانۀ عطارد، خانۀ مریخ
فرهنگ فارسی عمید
قطعۀ فلزی متصل به تیوپ لاستیک وسایل نقلیه که هوا از طریق آن وارد و خارج می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارو
تصویر وارو
وارون، واژگون، در ورزش در ژیمناستیک، پشتک
وارو زدن: در ورزش پشتک زدن در آب، گود زورخانه و بر روی زمین، برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باتو
تصویر باتو
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله و پریال ودم و تندرو، یابو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگو
تصویر واگو
واگفت، بازگفت، بازگفت سخن شنیده
واگو کردن: سخن شنیده را بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
بدذات، خبیث، ناسازگار، ناموافق
فرهنگ فارسی عمید
اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی. بر ذون و اوستور و اسب تاتاری است. (منتهی الارب). فبعث ولده محمداً لیأتی به فقبص علیه و اتاه به راکباً علی تتو (بتایین مثناتین اولاهما مفتوحه و الثانیه مضمومه و هوالبرذون. (ابن بطوطه)
جانوری که در حمامها و جز آن متکون شود و بتازی ابن وردان گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی حیوان پستاندار که بدنش از فلس پوشیده است و در امریکای جنوبی دیده می شود، تاتو
لغت نامه دهخدا
خانه عطارد و آن برج جوزا و سنبله است، خانه بهرام (مریخ) وآن برج حمل و عقرب باشد، (برهان قاطع) :
گر تیر فلک عرض دهد منصب کلکش
بی آب شود خنجر بهرام به پاتو،
شمس طبسی،
، ظرفی از گل که گندم و جو در آن کنند، و بی هیچ شک کلمه پاتو مصحف تاپوی معمول همه نواحی ایران است که بمعنی خمهای گلین برای داشتن گندم و جو و آرد دارند، و معنی خانه عطارد و خانه بهرام که به کلمه میدهندبنظر نمی آید بر اساسی درست باشد، و شاید پاتوی شمس طبسی هم همان تاپو است،
نام مبارزی، نام موضعی
لغت نامه دهخدا
ریسمانی باشد که بدان دزدان را از حلق آویزند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
بمعنی باتس باشد که ترنج است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (شعوری) (دمشقی)، اترج، (دمشقی)، اترنج، (دمشقی) (الفاظالادویه)
لغت نامه دهخدا
یا صاین خان، نام یکی از پادشاهان چنگیز، (برهان)، نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا) : در سال 642 هجری قمری اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در نتیجۀ قوریلتای جدید باتو پسر جوجی خان و گیوک پسر خود و منگو پسرجغتای را مأمور تسخیر ممالک روس و چرکس و بلغار کرد و بسرداری ایشان اردوی عظیمی بطرف اروپای شرقی فرستاد، ریاست کلی درین اردوکشی با باتوخان پادشاه دشت قبچاق بود ... پس از مرگ اوگتای قاآن باتو با جانشین او، گیوک، روی خوش نشان نداد و چون گیوک خان رسماً بمقام قاآنی رسید تصمیم بسرکوبی باتو گرفت و خود بعزم دفع او عازم قلمرو وی، دشت قبچاق شد ولی در بیش بالیغ درگذشت و باتو منکوقاآن را برای رسیدن بمقام خانی حمایت کرد و همواره مورد قبول خانان مغول بود، رجوع به فهرست تاریخ مغول اقبال و دائره المعارف اسلامی و فهرست جهانگشای جوینی ج 1 و 2 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین و سبک شناسی بهار ج 3 ص 54 و 67 و لغات تاریخیه وجغرافیۀ ترکی ج 2 و تاریخ گزیده ص 567 و 578 شود،
باتو فرزند جوجی خان بن چنگیزخان، چون مدت حیات گیوک خان در حدود سمرقند بنهایت رسید اختلاف بقوائد تورۀ چنگیزخان راه یافته هر یک از شاهزادگان بخیالی متوجه یورت خود گردیده بنا بر آن که در آن زمان باتوبن جوجی خان که او را صاین خان میگفتند از سایر شاهزادگان الوس چنگیزخان به مزید شوکت و ابهت امتیازتمام داشت ایلچیان به اطراف و اکناف مملکت فرستاده فرمان داد که جمیع اولاد چنگیزخان و امراء و نوئینان بدشت قبچاق حاضر شوند تا به اتفاق هر یک از شاهزادگان را که شایستۀ سلطنت دانیم بر مسند کامرانی بنشانیم و بعضی از آن طایفه در مقام تمرد و عصیان آمده گفتند ... ما را هیچ ضرورت نیست که بدشت قبچاق رویم و زمره ای بدان جانب رفته جمعی از قبل خود کسان فرستادند و سور توقبی بیکی که خاتون تولی خان بود ... در آن اوان پسر ارشد خود، منکوقاآن را گفت که چون اکثر بنی اعمام تو از فرمان باتوآقا تخلف ورزیده اند انسب چنان می نماید که تو با برادران بدانجای روی و شرف ملازمتش دریابی، و منکوقاآن بسخن مادر عمل نمود، خود را ببارگاه باتو رسانید و لوازم خدمت بجای آورده پیشکش کشیدو باتو آثار اقبال در ناصیۀ احوال منکو مشاهده کردو گفت که از میان شاهزادگان قابلیت سلطنت این جوان دارد و اکثر حاضران را با خود متفق ساخته در ساعت مناسب کلاه از سر برداشته و کمر از میان گشاده منکو را زانو زد و کاسه داشت و چنان مقرر ساخت که در سال آینده در الغ یورت قوریلتای سازند و منکو را بار دیگر به اتفاق سایر اقاوانی بر مسند قاآنی بنشانند، آنگاه طایفه ای که از اطراف و جوانب در دشت قبچاق جمع آمده بودند بمنازل خود مراجعت نمودند و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و نوئینان فرمان دادند و جمعی از آن طبقه مانند یسومنکا، بیسومنکا ولد جغتای خان و شیرامون بن کوجوی و باتواغول ولد گیوک از امتثال آن مثال سر باززده گفتند که شایستۀ سریر خانی کسی است که از نسل اوکدای قاآن باشد و رسولان پیش صاینخان فرستاده پیغام دادند که ما بر سلطنت منکو راضی نیستیم و بنابراین مضایقه و مناقشه قریب چهار سال قریلتای در حیز تأخیر افتاده هرکه از طول مکث ملول شد و کسی نزد باتو ارسال داشته استفسار نمود که صلاح مهم منکوقاآن چیست ؟ باتو جواب داد که اگر شاهزادگان راضی شوند و اگر نشوند منکوقاآن را بر سریر دولت می باید نشاند و هرکس خلاف ورزد سرش از تن بر میباید داشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 59)
لغت نامه دهخدا
در مغرب کوش، نواحی شمالی عشق آباد
لغت نامه دهخدا
زینه و پلۀ نردبان، (ناظم الاطباء)، نردبان، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث)، و به تازی سلم خوانند، (آنندراج) :
کجا بر کنگر قصرش کمندافکن توان گشتن
کجا بر بام گردون میتوان بنهاد شاتو را،
نصیرالدین بدخشانی (از فرهنگ نظام)،
کمند زلف تو را دست میزند عاشق
که آشنا نبود بام وصل شاتو را،
نصیرالدین بدخشائی (از فرهنگ نظام و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کمون سن - ا - اواز جزو آروندیسمان ورسای، واقع در کنار رود سن، دارای 15300 نفر جمعیت است
لغت نامه دهخدا
تصویری از واتن
تصویر واتن
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگو
تصویر واگو
باز گفت سخن شنیده، بازتاب صوت در داخل گنبد حمام یا درکوه: (درین گلخن برآید از در و بام صدای کودک و واگوی حمام) (زلالی آنند)، تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته ای خوانده میشود توسط دسته دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
ناموافق ناسازگار: میگویند چند وقتی است از زیر کار در رو و ناتو شده است، {متقلب بدجنس
فرهنگ لغت هوشیار
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاتو
تصویر گاتو
فرانسوی نان خامه ای، شان در کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاتو
تصویر شاتو
ترکی نردبان فرانسوی دز کوشک کاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ترکی تاپو از آوند ها (ظروف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
علامت اختصاری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی پیمانی نظامی که در چهارم آوریل 1949 بین کشورهای بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، انگلستان، کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ، پرتغال و ایالات متحده آمریکا بسته شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واتر
تصویر واتر
((تَ))
دورتر، آن سوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارو
تصویر وارو
وارون، واژگون، پشتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارو
تصویر وارو
قلمه های درخت تبریزی را گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
((تُ))
ناموافق، ناسازگار، بدجنس، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله پر یال و دم بریده
فرهنگ فارسی معین
نوعی پستاندار که بدنش مانند حلقه های زره از فلس پوشیده شده است و در آمریکای جنوبی دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، پایه
فرهنگ فارسی معین