جدول جو
جدول جو

معنی واتاشان - جستجوی لغت در جدول جو

واتاشان
دهی است از دیه های ناتل رستاق (از دهات نور) : فخرالدین بن قوام الدین مرعشی پس از فتح رستمدار واتاشان را در ناتل برای مقر خود برگزید و از ساری و رستمدار افرادی فراهم آورد و خندق عمیقی در دور شهر حفر کرد و اقامتگاه و حمامی برای خود و بازار و مسجدی جهت مردم ساخت، (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو، ص 149 و 151)
لغت نامه دهخدا
واتاشان
نام جنگلی در جنوب دهکده ی نصرت آباد از دهکده های ناتل رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
وادار کردن، کسی را به کاری گماشتن، مجبور کردن
تحریک کردن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن
کشاندن، جذب کردن
مانع شدن، بازداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والاشان
تصویر والاشان
عالی مقام، بلندقدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاتاقان
تصویر یاتاقان
حلقۀ فلزی در اتومبیل که میله در داخل آن حرکت می کند
یاتاقان زدن: آسیب دیدن یاتاقان های خودرو بر اثر نرسیدن روغن
یاتاقان سوزاندن: آسیب دیدن یاتاقان های خودرو بر اثر نرسیدن روغن، یاتاقان زدن
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 27 هزارگزی جنوب آن شهر و 8 هزارگزی راه شوسۀ ملایر به بروجرد واقع است، ناحیه ای است مسطح، معتدل با 752 تن سکنه که از آب چشمه مشروب میشود، محصول آنجا غلات دیم و شغل اهالی زراعت و اشتغال به صنایع دستی و قالی بافی است، این دهکده دارای راه اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
کرسی نشین کانتون ’اندر’ ناحیه ’ایسودن’ فرانسه که دو هزار و یکصد تن جمعیت دارد، کلیسای ’سن لوریان’ از قرن یازدهم در آن شهر بر جا مانده است
لغت نامه دهخدا
امیر تاشان از بزرگان دربار پادشاهان قراختای کرمان است، بسال 675 هجری قمری که خواجه صدرالدین ابهری بجای قاضی فخرالدین بوزارت نصب شده بود، سلطان محمودشاه را در صحبت امیر تاشان به اردوی اصفهان فرستاد، رجوع به تاریخ گزیده ص 534 شود
لغت نامه دهخدا
قسمی شمشیر معمول ترک و عرب، شمشیر ترکی، اسلحه ای برای کشتن که بجای سلاح کمری اروپائی از کمر آویخته میشود، یتاغان، یاتاقان و یطقان، سیف، (لغت عربی به فرانسه)، محمل، بستر، جایگاه، جای، محور (در لکومتیف)، دو نیم دایره از جنس بوبیت که در موتور اتومبیل جایی که دستۀ پیستونها بر روی میل لنگ نصب می شود قرار دارد، یاطاقان، یاتاقان
لغت نامه دهخدا
یاتاغان، رجوع به یاتاغان شود
لغت نامه دهخدا
شورای واتیکان شورای مخصوصی که پاپ پی نهم در 8 دسامبر 1869 میلادی در تالار کلیسای پترس قدیس در واتیکان تشکیل داد تا در مورد جنگهای بین پروس و فرانسه اظهار نظر کند، این شورا تا 20 اکتبر 1870 ادامه داشت
لغت نامه دهخدا
شهری است که در 1929 میلادی بر طبق قرارداد لاتران فرمانروایی پاپ بر آن به رسمیت شناخته شد، دارای 525 تن جمعیت است، قصرها و باغهای واتیکان داخل در آن است، در اطراف آن نیز کلیساهایی دیده میشود، کلیسای پترس قدیس نیز درهمان جاست، جمعیت این شهر در اعلام المنجد 1000 تن نوشته شده است، این شهر بر فراز مرتفعات مونت ماریو بنا شده و نام آن را از نام یک آبادی قدیمی مربوط به عهد اتروسک ها موسوم به واتیکوم گرفته اند، قیاصرۀ روم در این محل آبادی فراوان کردند، آگری پین و نرون باغهایی در آنجا ایجاد کردند و کالیگولا سیرکی درآن بساخت و ظاهراً پس از آنکه پترس یکی از حواریان مسیح آنجا را جهت اقامت خود برگزید بر اهمیت و احترام آن افزوده شد و تا سال 1309 میلادی مقر پاپ در این شهربود، در این سال پاپ کلمان پنجم کرسی ریاست روحانی را به فرانسه انتقال داد و در شهر آوینیون بنشست، پاپ ’گرگوار’ یازدهم در سال 1377 میلادی به دعوت مردم رم بدانجا بازگشت و مجدداً رم مقر پاپ گردید، از سال 1780 میلادی که رم پایتخت ایتالیا گردید، مقر پاپ و حوزۀ ریاست او به همان ناحیۀ واتیکان محدود ماند، این شهر در حکم یک دولت مستقل مذهبی محسوب میشود که مساحت آن 44 هکتار بیشتر نیست و در ناحیۀ شمال غربی شهر رم قرار دارد، واتیکان امروز به عنوان یک دولت در بیشتر پایتخت های دنیا نمایندگان مذهبی دارد که در حکم نمایندگان سیاسی میباشند
کاخ پاپها در رم و مشتمل است بر مجموعه ای از قصرها و کلیساهای کوچک که از ادوار مختلف بر جای مانده وهر یک دارای خصوصیت و طرح خاصی است، در آنجا راهروهای نقاشی شده، مجسمه ها و آثار باستانی وجود دارد، کتاب خانه آن دارای 67000 نسخۀ خطی و تقریباً 500000 نسخۀ چاپی است، کلیسای مشهور سیکستین نیز در این کاخ است، تالارهای رافائل که شامل 52 پردۀ نقاشی وی و شاگردانش میباشد و اطاقهای چهارگانه آثار او نیز در آنجا است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(رِ شُ دَ)
ناگزیر کردن کسی را بر کاری. (از آنندراج). وادار کردن. مجبور کردن. بداشتن. کنانیدن. (یادداشت مؤلف) : بیعت کردم به سید خود و مولای خود... امام قائم بامراﷲ... از روی اعتقاد و از ته دل براستی نیت و اخلاص درونی... در حالی که به حال خودم بودم و کسی مرا بر این کار وانداشته بود و صاحب اختیار بودم و کسی به زور بر این کارم نداشته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315) ، ترغیب. تحریض. (آنندراج). برانگیختن تحریک کردن: اما چنان دانم که نکند که ترکی پیر و خردمند است و دانا باشد که خداوند را بر این واداشته باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325) ، ممانعت. (منتهی الارب) بازداشتن. منع کردن. نهی نمودن. مانع شدن. (ناظم الاطباء) :
حق محیط جمله آمدای پسر
واندارد کارش از کار دگر.
مولوی (مثنوی).
، مخفی کردن. پنهان کردن. (ناظم الاطباء) ، توقیف کردن. بازداشتن. بازداشت کردن. (از یادداشت مؤلف). وقف. (تاج المصادر بیهقی). احتباس. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، ضبط کردن، حفظ کردن، دفع کردن. (ناظم الاطباء). استدفاع. (تاج المصادر بیهقی) ، نصب کردن. گماشتن، مشغول کردن، به پا داشتن. اقامه. ایستادانیدن. سرپا داشتن. برپا داشتن. (یادداشت مؤلف) :
گفت آخر مسجد اندر کس نماند
کیت وامیدارد آنجا کت نشاند.
مولوی (مثنوی دفتر سوم چ بروخیم ص 533).
- دست واداشتن، دست برداشتن:
در گوی و در چهی ای قلتبان
دست وادار از سبال دیگران.
مولوی (مثنوی چ خاور دفتر سوم ص 492 چ بروخیم ص 173)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در حال اوباشتن. رجوع به اوباشتن شود.
لغت نامه دهخدا
نام موضعی بحدود رستمدار مازندران، سیدفخرالدین بن سیدقوام الدین مرعشی آنجا را مدتی دارالملک خویش ساخته بوده است، (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 343)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری نیشابور جلگه است و معتدل و دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات است و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
بلندمرتبه، (ناظم الاطباء)، والامقام، عالی رتبت
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاتاقان
تصویر یاتاقان
بنگرید به یاطاغان یاطاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والا شان
تصویر والا شان
بلند پایگاه بلند پایه
فرهنگ لغت هوشیار
بلند شدن مرتفع گشتن، ارجمند شدن مهم گشتن، با قدر و مرتبه شدن بزرگ قدر گشتن، شریف شدن نجیب گشتن، عزیز شدن، پسندیده شدن مقبول گشتن، رئیس شدن، برتر شدن فایق گشتن، استوار شدن قویم گشتن: (حجت تراست رهبر زی اوپوی تا علم دینت نیک شود والا) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داراشان
تصویر داراشان
آنکه صاحب شان و شوکت دارا باشددارد آنکه سیرت پادشاهان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاشان
تصویر والاشان
بلند مرتبه عالی مقام: (گفت فیاض خان والاشان خنجرآن خدیو نیکو نام) (هاتف چا. 2 وحید ص 94)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاتاغان
تصویر یاتاغان
یاتاقان. یاطاقان، وسیله ای فلزی یا لاستیکی یا چرمی، که از ساییده شدن بازوی چرخ خودرو جلوگیری می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
((تَ))
گماشتن، وادار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
مجبور کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
والاجاه، والامقام، بلندمرتبه، والامرتبه عالی رتبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوتاه آمدن، منصرف شدن از چیزی، خم کردن دیوار و غیر آن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی روبروی روستای لیند ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
رنگ دادن پارچه، پس گرفتن سخن
فرهنگ گویش مازندرانی