جدول جو
جدول جو

معنی وائی - جستجوی لغت در جدول جو

وائی
ضرورت و بایست، (از آنندراج)، لزوم و وجوب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والی
تصویر والی
(پسرانه)
حاکم، پادشاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وادی
تصویر وادی
(دخترانه)
سرزمین، رود، نهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وافی
تصویر وافی
(پسرانه)
به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وادی
تصویر وادی
سرزمین، فضا، جایگاه، گشادگی میان دو کوه، دره، رودخانه
وادی خاموشان: کنایه از گورستان، برای مثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واعی
تصویر واعی
شنونده، درک کننده، حفظ کننده، قیّم و حافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مائی
تصویر مائی
مربوط به ماء، کنایه از فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وافی
تصویر وافی
به اندازۀ کافی، وفا کننده به عهد، به سر برندۀ پیمان، کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند، تمام و کامل
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دوایی. به زیادت یاء مزیدعلیه، و این تصرف فارسیان متأخر است و در قدیم نبود. (از آنندراج) (از غیاث). منسوب به دوا. طبی. (ناظم الاطباء). دارویی. منسوب و مربوط به دوا. که خاصیت دارو دارد. رجوع به دارویی شود، معتاد به الکل. الکلی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مشهور به بابا سلطان قلندر. اصلاً از مردم قم است. در عهدشاه عباس ماضی در تکیۀ حیدری خانه چهارباغ اصفهان پوست نشین بوده، مثنویی دارد که این دو بیت از اوست:
عربی در میان مکه و شام
کسب اسباب مینمود مدام
بهر تحصیل مال و کسب هنر
از حضر رخت بست سوی سفر.
_ (l50k) _
(از قاموس الاعلام ترکی)
از مردم سبزوار. در عهد اکبرشاه به هندوستان رفت و مورد اکرام و احسان او واقع شد. وی در 979 هجری قمری درگذشت. این بیت او راست:
در پیش غیر از آن نکنم گفتگوی تو
تا جای در دلش نکند آرزوی تو.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رجوع به هوایی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نوایی. رجوع به نوایی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رجوع به روایی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کری و ناشنوایی. (آنندراج). در برهان شوایی ضبط شده است. شاید دگرگون شدۀ ناشنوائی باشد. و رجوع به شوا و شوایی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اجتماع قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واهی
تصویر واهی
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائی
تصویر نائی
نیائی، نخواهد آمد، نمیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائی
تصویر مائی
آبگین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک
فرهنگ لغت هوشیار
به آخر کلمات ملحق شود دال بر محافظت و نگهبانی پالیز وانی خوکوانی دشتوانی گله وانی. شباهت و مانندگی. توضیخ درین نوع کلمات درحقیقت (ی) (حاصل مصدر) به آخر کلمات مختوم به - وان ملحق شده. وانیل: گیاهی است بالا رونده از تیره ثعلب که درای ساقه استوانه ای و برگهای کامل و تقریبا بدون دمبرگ است رگبرگهایش موازی است. این گیاه بومی آفریقا و نواحی شرق مکزیک است ولی امروزه در غالب نقاط گرم کاشبه میشود گلهایش مجتمع بصورت سنبه درانتهای ساقه قرار میگیرند و متمایل به سبز میباشند میوه اش به درازای 12 تا 15 سانتی متر است جدار میوه ضخیم و گوشت دارو بویش بسیار قوی و مطبوع و معطر و طعمش کمی شیرین است درون میوه تعداد زیادی دانه های بسیار کوچک و سیاه رنگ جای دارد سطح خارجی میوه شیار دار برنگ قهوه ای تیره است این گیاه خصوصا میوه اش دارای مواد چرب و معدنی و مواد زرین و مواد معطر مختلفی است که مهمترازهمه وانیلین است، وانیلین. الف - میوه. ب - مقطع میوه. ج - دو دانه وانیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرضدار، وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والی
تصویر والی
استاندار، حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جائی
تصویر جائی
پوشنده، پنهان کننده، مبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائی
تصویر طائی
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائی
تصویر دائی
برادر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چائی
تصویر چائی
قسمی گل سوری، چای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائی
تصویر رائی
بیننده مقابل مرئی دیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوائی
تصویر دوائی
دارویی، خوپچین (مومیا مومیائی) منسوب به دوا دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقی
تصویر واقی
حافظ، نگهبان، حامی، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والی
تصویر والی
استاندار
فرهنگ واژه فارسی سره
بگذار، دندان پیشین خوک
فرهنگ گویش مازندرانی
هوایی، هاوایی
دیکشنری اردو به فارسی
آوایی، آوازی
دیکشنری اردو به فارسی