جدول جو
جدول جو

معنی هیصمیه - جستجوی لغت در جدول جو

هیصمیه
(هََ صَ می یَ)
فرقه ای از کرامیه، اصحاب محمد بن الهیصم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیمه
تصویر هیمه
خار و خاشاک که به درد سوختن بخورد، هیزم، سرشاخۀ خشک درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیصریه
تصویر قیصریه
بازار بزرگ، راسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
وقار، ابهت
فرهنگ فارسی عمید
(شِمی یَ)
دره بنت ابی لهب عبدالعزی بن عبدالمطلب بن هاشم. وی دخترعموی محمد پیغمبر اسلام است. شاعره بود و با حارث بن عامر بن نوفل بن عبدمناف در دورۀ جاهلیت ازدواج کرد. شوهرش در جنگ بدر کشته شد، در حالی که مسلمان نشده بود. پس از او دره با دحیه بن خلیفه الکلبی ازدواج کرد و در مکه به اسلام گروید و به مدینه مهاجرت کرد. روایت شده است که وی به پیغمبر شکایت برد که بعضی از زنان، وی را بواسطۀ پدرش (ابولهب) به مناسبت آیه ’تبت یدا ابی لهب’ تحقیر و سرزنش میکنند. پیغمبر بپاخاست و با صدای جلی گفت: چرا برخی از مردم مرا با ایذاء منسوبین و خویشانم آزار میدهند؟ و نیزهاشمیه از پیغمبر روایت کرده است که فرمود: هرگز مرده سبب آزار زنده نمی شود. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُو می یَ / یِ)
روزانه. هرروز. هرروزه. همه روزه. (یادداشت مؤلف). روزانه و هرروزی. (ناظم الاطباء) ، چیزی که هرروز به طور استمرار به کسی می دهند. (ناظم الاطباء). میاومه. آنچه مرتب هرروزی از نان و یا پول و جز آن کسی را دهند. آنچه هر روز دهند از مواجب و مزد و مانند آن. (یادداشت مؤلف).
- اخراجات یومیه، خرجهای هرروزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(می یَ)
از فرق غلاه که امیرالمؤمنین و حضرت رسول هر دو را نبی میدانستندولی محمد بن عبدالله را در الوهیت مقدم میشمردند در مقابل عینیه که این حق تقدم را به علی (ع) نسبت میدادند. (خاندان نوبختی ص 265) (از ملل و نحل شهرستانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ رَ)
گنده پیر فانیه. (منتهی الارب) (آنندراج). العجوز الفانیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ مَ)
آواز نرم و خفی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آواز خفی که به فهم نیاید. آواز پنهان. (مهذب الاسماء). باژ: آنگاه که قیس بن نسیبه درک صحبت رسول کرد و به قوم خود بنوسلیم بازگشت گفت: قد سمعت ترجمه الروم و هینمه فارس و اشعار العرب و کهانه الکاهن و... فما یشبه کلام محمد شیئاً من کلامهم. (طبقات ابن سعد در باب وفد سلیم جزء ثانی ص 71 چ قاهره سال 1358) ، تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
هر چیزی که حصار باشد مر چیز دیگر را. و در حکمت اشراق به تن، جسم، ضد روح، مقابل نفس، مقابل صنم، مقابل نور اسپهبدی اطلاق شده است، به این اعتبار که حصار و حصنی است برای روح انسانی و نور اسپهبدی. شیخ اشراق در آنجا که وجود روح را قبل از بدن نفی میکند، گوید: ان کانت موجودهً قبل الصیاصی، فلم یمنعها حجاب و لا شاغل عن عالم النور المحض و لا اتفاق و لاتغیر فیه فتکون کاملهً فتصرفها فی الصیصیه یقع ضایعا. (حکمت الاشراق 202). الصیاصی، ای الابدان لانها جمع صیصیه و هی کل مایحصن به. (حاشیۀ حکمت الاشراق ص 201)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شهری بین واسط و خوزستان و از اعمال واسط است و نهری دارد که منشعب از دجله می باشد. منسوب به همام الدوله بن مزید است. (معجم البلدان). شهری است به واسط همام الدوله منصور دبیس را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ می یَ)
فرقۀ هاشمیه، پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه را گویند که پس از او امامت را به فرزندان عباس منتقل میدانستند. این طایفه مدعی بودند که امام، عالم به تمام امور است و کسی که امام را نشناسد همانند کسی است که معرفت به خدا نداشته باشد. اینان معتقدند که برای هر ظاهری، باطنی است و برای هر شخصی، روحی و برای هر تنزیلی، تأویلی و برای هر مثالی در آن عالم، در این جهان حقیقتی، و هرچه در همه گیتی منتشر است از حکمتها و اسرار، در شخص انسانی مجتمع است وآن علوم را امیرالمؤمنین علی کشف نموده بود و پس از حیات به فرزند خویش محمد حنفیه سپرد و پس از محمد حنفیه، آن علوم به ابوهاشم منتقل گردید. پس از ابوهاشم شیعیانش به پنج فرقه متفرق شدند، فرقه اول گفتند:ابوهاشم هنگام بازگشت از شام، در ارض شراه بدرود زندگانی گفت و امامت از او بنابه وصیت وی به محمد بن علی بن عبدالله عباس منتقل گردید و این وصیت را در اولادش ایجاز کرد تا خلافت به بنی عباس رسید و گفتند که بنی عباس را در خلافت حق است از جهت اتصال نسب ایشان با پیغمبر و چون پیغمبر رحلت کرد، عمش عباس به وراثت وی اولی بود. فرقۀ دیگر مدعی بودند که بعد از مرگ ابوهاشم امامت به پسر برادرش حسین بن محمد بن حنفیه رسید. فرقۀ سوم معتقد شدند که ابوهاشم امامت را بنابه وصیت خود، به علی بن محمد و علی نیز به پسرش انتقال داد و گویند امامت از بنی حنفیه بیرون نیست. دستۀ چهارم گفته اند: ابوهاشم امامت را به وصیت به عبدالله بن عمرو بن حرب کندی تفویض کرد و با امامت عبدالله ، امامت از خاندان بنی هاشم بیرون رفت و روح ابوهاشم بر عبدالله حلول نمود و چون عبدالله از زینت علم و دیانت بهره ای نداشت برخی از اصحابش از وی تبری جستند و به امامت عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب مائل شدند. این عبدالله معتقد به تناسخ، یعنی انتقال روح از شخصی به شخص دیگر بود. وی ادعا کرد که روح عیسی علیه السلام در او حلول کرده و از این جهت مطلع به علم غیب است. پیروان وی به قیامت عقیده نداشتند، زیرا به نظر آنان تناسخ در دنیاست و ثواب و عقاب در این اشخاص خواهد بود. بعد از کشته شدن عبدالله در خراسان، اصحاب وی به چند دسته تقسیم شدند. بعضی گفتند که عبدالله زنده است و باز خواهد گشت و برخی گفتند مرده و روح او به اسحاق بن زید بن حارث انصاری منتقل گشت. فرقۀ اخیر را حارثیه خوانند. (از الملل و النحل شهرستانی چ جلالی نائینی)
لغت نامه دهخدا
(شِ می یَ)
مؤنث هاشمی، منسوب به هاشم، روپوش مخصوص است زنان عرب را
لغت نامه دهخدا
(شِ می یَ / یِ)
از مسکوکات عربی که به فرمان ابوجعفر منصوردومین خلیفۀ عباسی در شهر هاشمیه زده شد. این سکه به نام شهری که محل ضرب آن بود هاشمیه نامیده شد. وزن آن برابر با یک مثقال بصری نقره مقرر گشت. این سکه تا سال 192 هجری قمری با همین وزن رایج بود و در رجب 192 هجری قمری وزن آن به نیم حبه نقره کاهش یافت و دوباره پس از مدتی به وزن اولش، یعنی یک مثقال تمام نقره برگشت داده شد. در زمان امین پسر هارون الرشید که ضرابخانه ها زیر نظر عباس بن الفضل بن الربیع اداره میشد در بالای سکه هاشمیه جملۀ ’ربی اﷲ’ و در زیر آن ’العباس بن الفضل’ منقوش گشت. (النقود العربیه صص 47-49)
لغت نامه دهخدا
(هَِ می یَ)
اصحاب هشام بن عمرو الغوطی هستند که گویند در قرآن دلالتی بر حلال و حرام و امامت نیست. (از تعریفات میر سیدشریف جرجانی). فرقه ای از معتزله اند و اتباع هشام بن عمرو الغوطی که بیش از سایر فرقه های معتزله مبالغه میکرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
از فرق اهل کلام و از مشبهۀ شیعه وشام دو طایفه اند: هشامیۀ اول که اصحاب هشام بن الحکم اند و هشامیۀ دوم که اصحاب هشام بن سالم جوالیقی هستند و آنها را جوالیقیه هم میگویند. این دو فرقه را نباید با هشامیۀ معتزله، اصحاب هشام بن عمرو الغوطی اشتباه کرد. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 267 از انساب سمعانی، الفرق، مقالات اشعری و کتب دیگر)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ ری یَ)
از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات سط و عرض آن از خط استوا لطک در پای کوه ارجاسب افتاده است. شهری بزرگ است قلعۀ آن را سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی بارو از سنگ تراشیده ساخت. حقوق دیوانیش صدوچهل هزاردینار است. در معجم البلدان آمده است: در او بلیناس حکیم جهت قیصر حمامی ساخته بود که به چراغی گرم میشد و در او مقامی است منسوب به مجلس محمد بن حنفیه بن امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه و او را عظیم متبرک دارند. (نزهه القلوب ج 3 ص 98). رجوع به قیساریه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ می یَ)
فرقه ای منسوب به بیرم و آن یکی از فرقه های دراویش در آنکارا است که بیرم آن را تشکیل داد. این فرقه شعبه ای از نقشبندیه است و در استانبول تأسیساتی دارد. (از دائره المعارف اسلامی). رجوع به بیرام شود
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یو می یَ)
طریقتی است که مؤسس آن علی بن حجازی بن محمد بیومی (1108 هجری قمری) بوده و خود از پیروان طریقۀ قادریه بوده است و این فرقه در جده و مکه و فرات و سند تکایایی دارد و تکیۀ اصلی آنان در قریه ای نزدیک شهر قاهره است و ذکر پیروان این طریقت ’یا الله ’ است با فرود آوردن سر و گذاردن دستها بر روی سینه هایشان. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام دهی است نزدیک رأس عین اطراف خانور. (معجم البلدان ص 96)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَری یَ)
نام محلی است در اصفهان.
- امثال:
برای یک دستمال قیصریه را آتش میزند
لغت نامه دهخدا
(شِ می یَ)
شهری است که سفاح اولین خلیفۀ عباسی آن را در کوفه بنا کرد. توضیح آنکه چون خلافت به سفاح رسید به کاخ ابن هبیره فرودآمد و ساختمان آن را به اتمام رسانید و بشکل شهری درآورد و هاشمیه نام نهاد. ولی این نام در بین مردم شیوع پیدا نکرد و باز به اسم اولی آن یعنی ابن هبیره میخواندند. خلیفه را این قضیه مطبوع طبع نبود و بدان جهت دست از آن مکان برداشت و در جای دیگر شهری ساخت و در آنجا سکونت گزید. ولی این بار هم مقبول طبع او واقع نشد و در زمین انبار شهر معروف هاشمیه را بنا کرد و بدانجا منتقل شد و تا آخر زندگی خود در همین شهر اقامت داشت و در همین جا هم به خاک سپرده شد. هنگامی که جانشین او منصور به خلافت رسید این شهر ناتمام را به اتمام رسانیده پایتخت خود ساخت. ولی پس از چندی شهر بغداد را بنا نهاد و پایتخت را بدانجا منتقل کرد. منصور عباسی، عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب و اهل بیتش را در همین شهر هاشمیه زندانی کرد. (از معجم البلدان). حمداﷲ مستوفی صاحب نزهه القلوب، بنای شهر هاشمیه را به علی بن ابیطالب خلیفۀ چهارم از خلفای راشدین نسبت داده و گفته است که ابوجعفر منصور دومین خلیفۀ عباسی آن را به اتمام رسانید و بر گرد آن بارو کشید. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 31)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ ری یَ)
مؤنث قیصری، منسوب به قیصر
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ ری یَ / یِ)
راسته بازار بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : اهل تبریز حسب الفرمان شاه جهان شهر را آذین بسته قیصریه و بازارها را چون نوعروسان حجلۀ نشاط آراستند. (فرهنگ فارسی معین از عالم آرا ص 100)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ ری یَ)
دراهمی است منسوب به قیصر روم. رجوع به النقود العربیه ص 152 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیصیه
تصویر صیصیه
به آرش های صیصه و شبان نیکو، بارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
پر گستردن، آمین گفتن، نگهبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
روزانه، مخارج یومیه، هر روزه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قیصری، راسته بازار بزرگ: اهل تبریز حسب الفرمان شاه جهان شهر را آذین بسته قیصریه و بازارها را چون نوعروسان حجله نشاط آراستند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث هاشمی، روپوش مخصوص زنان عرب، نوعی مسکوک عربی که بفرمان ابو جعفر منصور عباسی در شهرها شمیه ضرب میشد و وزن آن برابر با یک مثقال بصری نقره مقرر گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
((یُ یِ))
روزانه، مخارج روزانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیصریه
تصویر قیصریه
((ق ِیا قَ صَ یِّ))
مؤنث قیصری، راسته بازار بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
((هَ مَ نِ))
آمین گفتن، نگهبانی کردن، در فارسی، وقار، شکوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
روزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
سطوت، وقار، هیبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اشاره به نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی