جدول جو
جدول جو

معنی هیربد - جستجوی لغت در جدول جو

هیربد
(پسرانه)
شاگرد، آموزنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلید دار سرا پرده کیکاووس پادشاه کیانی
تصویری از هیربد
تصویر هیربد
فرهنگ نامهای ایرانی
هیربد
موبدانی که علاوه بر موبدی سمت استادی و آموزگاری هم داشته اند، معلم علوم دینی زردشتی، قاضی زردشتی
تصویری از هیربد
تصویر هیربد
فرهنگ فارسی عمید
هیربد
(بَ)
خادم و خدمتکار آتشکده. (برهان). بعضی خداوند و بزرگ و حاکم آتشکده را گفته اند. (برهان). بزرگ آتشخانه و امین ملت. (آنندراج) ، قاضی و مفتی گبران. (برهان). شخصی که گبرکان او را محتشم دارند و میان ایشان داور باشد و آتش افروزد در گنبدشان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (انجمن آرا) :
به آب و به آتش میازید دست
مگر هیربد مرد آتش پرست.
فردوسی.
چو برداشت پرده ز در هیربد
سیاوش همی بود لرزان ز بد.
فردوسی.
اگر هیربد، بد بود بد مکن
که گر بد کنی خودتویی هیربد.
ناصرخسرو.
در هیرکده گر ز مدیح تو بخوانند
بیزار شود هیربد از زند و ز پازند.
امیرمعزی (از جهانگیری).
صدش هیربد بود با طوق زر
به آتش پرستی گره بر کمر.
نظامی.
بسی آتش هیربد را بکشت
بسی هیربد را دوتا کرد پشت.
نظامی.
این کلمه مرکب از دو جزء است، نخستین که اثرا باشد به معنی آموزش و تعلیم و جزو دوم پئیتی (= بد، پسوند اتصاف) است به معنی مولی و صاحب و دارنده. اثریه در اوستا به معنی شاگرد و آموزنده است کلمات ائثرپئیتی وائثریه هر دو به معنی استاد و آموزگار و هم شاگرد و آموزنده در اوستا بسیار استعمال شده است. رجوع به مهریشت بند 116، فروردین یشت بند 105 یسنای 26 بند 7 شود. در هیچ جای اوستا (ائترپئیتی) (هیربد) به معنی آتربان یا موبد نیامده بلکه بعدها بدین معنی به کار رفته در بند 59 ’ائو گمدئچا’ کلمه ائثرپئیتی استعمال شده و در توضیحات آن افزوده اند: مغوپتان مغوپت یعنی موبدان موبد اما بدون شک بعدها از هیربد همیشه پیشوای دینی (علی الاطلاق) اراده شده چون در ایران پیشوایان دینی استاد و آموزگار بودند و به تعبیر دیگر آموزش و پرورش مردم به عهدۀ آنان بوده. رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ص 417 شود. به همین مناسبت آنان را آتربانان و هیربدان (هردو) مینامیدند. تنسر پیشوای دینی معروف عهد اردشیر بابکان در تاریخ ایران به هیربدان هیربد مشهور است. کلیهً در ادبیات فارسی هیربد مترادف موبد است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، آتش پرست، صوفی مرتاض که ریاضت کش باشد. (برهان) ، استاد و آموزگار، شاگرد و آموزنده، رئیس آتشگاه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
هیربد
پیشوای مذهبی
تصویری از هیربد
تصویر هیربد
فرهنگ لغت هوشیار
هیربد
پیشوای دین زرتشتی، خدمتکار آتشکده، قاضی و مفتی زرتشتی، هربد
تصویری از هیربد
تصویر هیربد
فرهنگ فارسی معین
هیربد
آموزگار، آموزنده، استاد، معلم، داور، پیشوا، موبد، موبدموبدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیرود
تصویر هیرود
(پسرانه)
نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیراد
تصویر هیراد
(پسرانه)
کسی که چهره ای خوشحال و شاد دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیربدان هیربد
تصویر هیربدان هیربد
رئیس هیربدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هربد
تصویر هربد
هیربد، موبدانی که علاوه بر موبدی سمت استادی و آموزگاری هم داشته اند، معلم علوم دینی زردشتی، قاضی زردشتی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
نام نامه ای است از مه آبادکه پارسیان ایران او را نخست وخشور یعنی پیغمبر عجم دانند و آذر هوشنگ بزرگ خوانند و آن نامه را پای چمها یعنی ترجمه تحت اللفظی متعدد کرده اند. یکی از آن ترجمه ها ترجمه فریدون فرخ بوده و دیگری ترجمه بزرگمهر است یعنی بوزرجمهر که برای انوشیروان دادگر نگاشته که یزدانیان سهی کیش که سپاهی نیز خوانند برآنند که برترین پیغمبران و بزرگترین پادشاهان و پدر مردم این دور مه آباد است. (انجمن آرا) (آنندراج). اما این شرح بر اساس برساخته های آذرکیوان است و اساس ندارد
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
محل هیربد
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
خادم آتشکده باشد و قاضی گبران و آتش پرستان را نیز گویند و بعضی خداوند و حاکم آتشکده را هم گفته اند. (برهان). هیربد. معرب آن هربذ است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هیربد و هربذ و هرابذه شود
لغت نامه دهخدا
خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمودن و به عربی بشیر خوانند، (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
رئیس یک ستون کوچک تیرانداز که در نواحی مختلف کشور انجام وظیفه می کردند و بجای ژاندارم های امروز بوده اند و تقریباً قوه اجرائیۀ فرمانداران بوده اند. (تاریخ حقوق علی آبادی). رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 82 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
رئیس هیربدان. هیربد بزرگ
لغت نامه دهخدا
استاد آموزگار، شاگرد آموزنده، پیشوای دینی موبد موبدان، رئیس آتشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیربدان
تصویر هیربدان
رئیس هیربدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هربد
تصویر هربد
((هِ بَ))
پیشوای دین زرتشتی، خدمتکار آتشکده، قاضی و مفتی زرتشتی، هیربد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیراد
تصویر هیراد
خوش رو، خندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیربد ستان
تصویر هیربد ستان
حوزه علمیه
فرهنگ واژه فارسی سره