جدول جو
جدول جو

معنی هیان - جستجوی لغت در جدول جو

هیان
(هََیْ یا)
هیّان بن بیّان، کنایه از آنکه او را و پدرش را کسی نشناسد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کنایه از بی پدرومادر. رجوع به هی بن بی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفیان
تصویر هفیان
(دخترانه)
آرام گرفتن (نگارش کردی: ههیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیان
تصویر بیان
(دخترانه و پسرانه)
صبحگاه، بامداد، پگاه (نگارش کردی: بهیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیان
تصویر دیان
(دخترانه)
دیانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیان
تصویر سیان
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، پرسیان، پرشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیان
تصویر تیان
دیگ دهان گشاد و پهن، پاتیل، لوید، برای مثال عشق چو مغز است و جهان همچو پوست / عشق چو حلوا و جهان چون تیان (مولوی۳ - ۶۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هذیان
تصویر هذیان
بیهوده گفتن در حالت بیماری یا خواب، گفتار بیهوده و غیرمعقول در حال بیماری و اشتداد تب، کنایه از بیهوده گویی، پریشان گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریان
تصویر ریان
تر و تازه، شاداب، مقابل عطشان، سیراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
برانگیختن، کارزار کردن، جنگ کردن، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوان
تصویر هوان
خوار و ذلیل شدن، خواری، ذلت، سستی و سبکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیان
تصویر بیان
سخن گفتن، فصاحت، زبان آوری، سخن، شرح، تعبیر، در علوم ادبی علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوه های مختلف و بر پایۀ تصویرسازی مانند استفاده از تشبیه، استعاره و کنایه بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان
تصویر زیان
نقصان، مقابل سود، خسارت، ضرر
زندگی دادن، زیاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیان
تصویر عیان
به چشم دیدن، دیدن به چشم، یقین در دیدار، ظاهر، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان، تابان، فروزان، بافروغ، برای مثال گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان / کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیان
تصویر قیان
قینه ها، کنیزها، خنیاگرها، آرایشگرها، جمع واژۀ قینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان
تصویر میان
وسط، درون، داخل، در علم زیست شناسی کمر، کمربند، غلاف
میان بستن: کمربند بستن، کنایه از آماده شدن برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیان
تصویر شیان
درختی که در هند و حبشه و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند، قاطرالدّم، خون سیاوشان، دم الثّعبان، دم الأخوین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیان
تصویر طیان
کسی که کارش گل کاری یا گچ مالیدن به دیوار است، بنّا، گل کار
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
کوهی است. (منتهی الارب). نام قلۀ کوهی است در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ فَ)
لهی ّ. مشغول از چیزی شدن و دست بداشتن از آن. (زوزنی). روی گردانیدن، غافل شدن، دوست داشتن چیزی را و شگفتی از آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ هََ)
سرکوه، تراشۀ چوب. (منتهی الارب) ، کوزه آویز. (مهذب الاسماء در سه نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
سیراب، تر و تازه، فراوانی سیراب مقابل عطشان، تر و تازه شاداب جمع رواء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیان
تصویر تیان
دیگ دهن گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیان
تصویر زیان
نقصان، ضرر، خسارت و کمی آسیب، صدمه، گزند، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیان
تصویر دیان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیان
تصویر آیان
در حال آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیان
تصویر بیان
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیان
تصویر صیان
نگاهداری خویشتنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیان
تصویر شیان
جبران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هذیان
تصویر هذیان
چرند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هیات
تصویر هیات
انجمن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میان
تصویر میان
بین، وسط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیان
تصویر زیان
ضرر، خسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیان
تصویر عیان
هویدا، آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیان
تصویر بیان
گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره