سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، اُشکوهه، هُکهُک
قارچ، گیاهی چتری شکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان می روید، برخی انواع آن خوردنی است، گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا می شود و برای انسان مضر است، کفک، سماروغ، چترمار، خایه دیس، رچله، خله، اکارس
قارچ، گیاهی چتری شکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان می روید، برخی انواع آن خوردنی است، گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا می شود و برای انسان مضر است، کفک، سماروغ، چترمار، خایه دیس، رچله، خله، اکارس
خر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، شتربچه ای که در آخر نتاج زاده باشد. (منتهی الارب). شتربچه ای که در تابستان یا آخر نتاج زاده باشد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) : ما له هبع و لا ربع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، هباع
خر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، شتربچه ای که در آخر نتاج زاده باشد. (منتهی الارب). شتربچه ای که در تابستان یا آخر نتاج زاده باشد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) : ما له هبع و لا ربع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، هِباع
مشت بر بینی کسی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گزیدن مار و کژدم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، فرونشستن ماکیان جهت گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از درد افتادن شتر، سرزنش نمودن کسی را به کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، به دست زدن پستان را وقت مکیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکع انفه، کسره. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، انگشت ابهام پای بر سبابه نشستن چندانکه بیخش مانند گرهی بیرون برجسته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) میل داشتن سینۀ قدم به طرف انگشت خنصر. (از اقرب الموارد). و این حالت بیشتر در کنیزکانی دیده می شود که کار زیاد می کنند. (ناظم الاطباء)
مشت بر بینی کسی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گزیدن مار و کژدم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، فرونشستن ماکیان جهت گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از درد افتادن شتر، سرزنش نمودن کسی را به کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، به دست زدن پستان را وقت مکیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکع انفه، کسره. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، انگشت ابهام پای بر سبابه نشستن چندانکه بیخش مانند گرهی بیرون برجسته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) میل داشتن سینۀ قدم به طرف انگشت خنصر. (از اقرب الموارد). و این حالت بیشتر در کنیزکانی دیده می شود که کار زیاد می کنند. (ناظم الاطباء)
چسبیدن چرک بر چیزی و لازم شدن. (منتهی الارب). شوخ گرفتن بر چیزی. (تاج المصادر). چرک چفسیدن بر اندام. لکد، لکاعه. ناکس گردیدن. (منتهی الارب) گزیدن مار و کژدم، خوردن، نوشیدن، سر زدن بره پستان مادر را در وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، سستی کردن. تأخر
چسبیدن چرک بر چیزی و لازم شدن. (منتهی الارب). شوخ گرفتن بر چیزی. (تاج المصادر). چرک چفسیدن بر اندام. لکد، لکاعه. ناکس گردیدن. (منتهی الارب) گزیدن مار و کژدم، خوردن، نوشیدن، سر زدن بره پستان مادر را در وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، سستی کردن. تأخر