جدول جو
جدول جو

معنی هکع - جستجوی لغت در جدول جو

هکع
(قَمْ بَ عَ)
ناشکیبا گشتن. (منتهی الارب). جزع، خوار شدن. (اقرب الموارد) ، فروتنی نمودن. (منتهی الارب). خشوع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هکک
تصویر هکک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکل
تصویر هکل
قارچ، گیاهی چتری شکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان می روید، برخی انواع آن خوردنی است، گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا می شود و برای انسان مضر است، کفک، سماروغ، چترمار، خایه دیس، رچله، خله، اکارس
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ بَ)
خر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، شتربچه ای که در آخر نتاج زاده باشد. (منتهی الارب). شتربچه ای که در تابستان یا آخر نتاج زاده باشد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) : ما له هبع و لا ربع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، هباع
لغت نامه دهخدا
(هَُبْ بَ)
جمع واژۀ هابع و هبوع. (تاج العروس) (معجم متن اللغه). رجوع به هابع و هبوع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشت بر بینی کسی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گزیدن مار و کژدم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، فرونشستن ماکیان جهت گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از درد افتادن شتر، سرزنش نمودن کسی را به کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، به دست زدن پستان را وقت مکیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکع انفه، کسره. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، انگشت ابهام پای بر سبابه نشستن چندانکه بیخش مانند گرهی بیرون برجسته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
میل داشتن سینۀ قدم به طرف انگشت خنصر. (از اقرب الموارد). و این حالت بیشتر در کنیزکانی دیده می شود که کار زیاد می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چسبیدن چرک بر چیزی و لازم شدن. (منتهی الارب). شوخ گرفتن بر چیزی. (تاج المصادر). چرک چفسیدن بر اندام. لکد، لکاعه. ناکس گردیدن. (منتهی الارب)
گزیدن مار و کژدم، خوردن، نوشیدن، سر زدن بره پستان مادر را در وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، سستی کردن. تأخر
لغت نامه دهخدا
(لُ کَ)
ناکس. بندۀ نفس خوار، بنده، گول، اسب، آنکه متوجه گفتگو و جز آن نشود، اسب کره، خر کره، کودک خرد، ریم و چرک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُ لَ)
بامداد کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خاموش گردیدن. (منتهی الارب) ، سر فرودافکندن از اندوه یا از خشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ کَ)
جمع واژۀ رکعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به رکعه شود
لغت نامه دهخدا
(رُکْ کَ)
جمع واژۀ راکع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به راکع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِءْ)
دردمند شدن و بسیار گردیدن بانگ و فریاد آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بنالیدن بیمار. (المصادر زوزنی) دردمند شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، به خشم شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشمگین شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بسیار دانه گردیدن کشت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
برداشتن شتر را بامهارش. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ کِ)
بخیل و ناکس ترشروی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، دردگین. یقال: بات شکعاً، از بسیاری درد نخوابید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رفتن که نمیداند کجا خواهد رفتن، سرگشته گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج)
مسکن گرفتن زمینی را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ کِ)
مرد غریب و دور از جای خود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ کَ)
سرگشته و حیران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گزیدن مار. (المصادر زوزنی). گزند مار و کژدم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
پیش آمدن کسی را بمکروه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (اقرب الموارد). پیش آوردن کسی را چیزی که ناخوش آید. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(هَُ کَ عَ)
گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ عَ)
ناقۀ فروهشته از شدت آزمندی گشن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
خر و یا هر چهارپایی که به کندی رود و به نشاط نرود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هکاع
تصویر هکاع
سرفه، خواب خستگی، خواهانی ورن گایخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکف
تصویر هکف
شتاب کردن در رفتن یا دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکک
تصویر هکک
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکل
تصویر هکل
سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوع
تصویر هوع
هراش (تهوع)، آز، دشمنی دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجع
تصویر هجع
بیخود بی خویشتن، گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاع
تصویر هاع
آزمند، بد دل، ترسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکع
تصویر فکع
در خود فرو رفتن از خشم یا اندوه، خاجوک گردن بند: مردانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکع
تصویر شکع
دردمندی، پر دانگی، در خشم شدن دردمند، پر دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکع
تصویر سکع
گمگشتگی سرگردانی سرگردان، گل نگونسار گل آویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکع
تصویر رکع
خم کردن، نیازمند شدن، لغزیدن، به روی در افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکه
تصویر هکه
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکف
تصویر هکف
((هَ کَ))
بیهوده، بی فایده
فرهنگ فارسی معین