جدول جو
جدول جو

معنی هکر - جستجوی لغت در جدول جو

هکر
(هََ کُ)
غنوده. (منتهی الارب) ، خواب آلوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هکر
(هََ کِ)
غنوده. (منتهی الارب) ، خواب آلوده، نیک شگفت دارنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هکر
(قَمْبْ)
سخت شدن خواب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چرت و پینکی گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) ، سخت شگفت داشتن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هکر
(قَ عَ)
شگفت داشتن. (منتهی الارب). سخت عجب داشتن. (از اقرب الموارد) ، گرفتن پینکی کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هور
تصویر هور
(دخترانه)
خورشید، آفتاب، خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکر
تصویر شکر
(دخترانه)
زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سکر
تصویر سکر
سد و بندی که در جوی آب یا رودخانه بسته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فکرت ها، اندیشه ها، جمع واژۀ فکرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هذر
تصویر هذر
سخن بیهوده و بد گفتن، بیهوده گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکر
تصویر سکر
مست شدن از نوشیدن شراب و مانند آن، حالتی که در اثر خوردن شراب یا عرق به انسان دست می دهد، مستی، شراب خرما یا هر مسکر دیگر، مقابل صحو، در تصوف عدم آگاهی به خویشتن، ازخودبی خودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هور
تصویر هور
خورشید، آفتاب، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)، ستاره، بخت، طالع، برای مثال ز بیژن فزون بود هومان به زور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ی به یکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی - ۴/۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکر
تصویر سکر
ساختن سد در جلوی نهر، بستن در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدر
تصویر هدر
باطل، ضایع و بربادرفته
هدر دادن: از بین بردن، ضایع کردن
هدر رفتن: از بین رفتن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجر
تصویر هجر
دوری و جدایی از کسی
فرهنگ فارسی عمید
(تَزْ)
شگفت نمودن و سرگشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
جای شگفت. مهکره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
دیمه را گویند، و آن زراعتی است که به آب باران حاصل شود. (برهان). بخس نیز گویند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
جمع کره گویها کره ها یا علم اکر. دانش شناختن کره ها و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است اکر متحرک و اکر ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
یاد کردن، ثنا و دعا مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکری
تصویر هکری
زراعتی که باآب باران حاصل دهد، دیم دیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جکر
تصویر جکر
گرد و خاک، حاجتمند شدن، غضبناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهکر
تصویر جهکر
هندی تند باد باد خوربری
فرهنگ لغت هوشیار
لجاج کردن، استبداد کردن محتکر، احتکار کننده، مستبد محتکر، احتکار کننده، مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
پر کردن، بستن دهانه جو را، شیرین کردن شکر زدن، تاری چشم، کاهش گرمی مستی، باده مست کننده پارسی تازی گشته شکر، خرمای شکری بستن بند آب بستن سد نهر، بند و سدی که پیش آب رود بندند. یا سکر طبع. بستگی شاعر: ... و سکر طبع گشاده شود. مستی (شراب و غیره) مقابل هوشیاری، حالتی که بر اثر نوشیدن باده و غیره در شخص ایجاد شود، آنچه که مست گراند
فرهنگ لغت هوشیار
عصیر بسیار شیرینی که از بعضی نباتات مثل چغندر قند استخراج می کنند و از آن قند و نبات و شربت سازند سپاسگزاری و ثنا گفتن، سپاس داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکری
تصویر هکری
((هُ))
زراعتی که با آب باران حاصل دهد، دیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بکر
تصویر بکر
دست نخورده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکر
تصویر فکر
اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکر
تصویر شکر
شکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکر
تصویر مکر
ترفند، فریب، نیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذکر
تصویر ذکر
نرینگی، یاد، یادکرد، یادآوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکر
تصویر شکر
سپاس، شکر
فرهنگ واژه فارسی سره
با بیل یا پارو سطح زمین یا چیزی را به صورت لایه ی نازک در
فرهنگ گویش مازندرانی
جادو
فرهنگ گویش مازندرانی