جدول جو
جدول جو

معنی هکب - جستجوی لغت در جدول جو

هکب(قَ طَ)
فسوس کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکب
تصویر سکب
ریختن آب یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرب
تصویر هرب
فرار کردن، گریختن، کلان سال شدن، پیر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکب
تصویر رکب
سواران بر شتر یا بر اسب، سوارانی که بیش از ده تن باشند، قافلۀ شترسواران، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکک
تصویر هکک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکل
تصویر هکل
قارچ، گیاهی چتری شکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان می روید، برخی انواع آن خوردنی است، گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا می شود و برای انسان مضر است، کفک، سماروغ، چترمار، خایه دیس، رچله، خله، اکارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبک
تصویر هبک
کف دست، برای مثال بر هبک نهاده جام باده / وآنگاه ز هبک نوش کردش (رودکی - ۵۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کَ)
بادنجان. (بحر الجواهر) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مثل کهکم است. بادنجان. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گاومیش کلان سال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ هَِ)
ننگ و عار. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). به معنی ننگ و عار باشد، و به کسر اول نیز به نظر آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ اکهب و کهباء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به اکهب و کهباء شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
آکپ
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ بَ)
کهب گردیدن. کاهب نعت است از آن. (منتهی الارب). رنگ تیره مایل به سیاهی پیدا کردن. و کاهب نعت است از آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاب
تصویر هاب
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبک
تصویر هبک
کف دست: (برهبک نهاده جام باده وان گاه زهبک نوش کردش) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکب
تصویر آکب
گرداگرد درون دهان لپ لنبوس
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکاب، شتران سواری، وهنگها موش، ده شتر سوار، نام شاخه شانزدهم از بیست و چهار شاخه خنیا، جمع رکبه، زانوان سواران (شتر اسب)، توضیح: بعضی آن را اسم جمع و بعضی جمع راکب دانسته اند و جمع رکب) ارکب (و رکوب است، شعبه شانزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی و آن سه نغمه است بترتیبی معین و اهل عمل گویند رکب چهارگاهی است محط بردوگاه که از طرفین به چند نوع اضافات کنند این شعبه با) راهوی) (اصفهان حسینی (و) زیرافکند (مناسب است، جمع رکبه زانوان زانوها
فرهنگ لغت هوشیار
ریزش پیاپی، تند رو اسپ، بلند بالا مرد، بایسته کار، مس، سرب، گونه ای جامه آردم (شغایغ نعمانی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکب
تصویر شکب
بخشش، پاداش، جزاء
فرهنگ لغت هوشیار
گرد، شاد مان خوشدل، بد کاری دیو گری لفجی لفچی ستبر لبی، درشت زنخی، چسبیدگی انگستان در پای، دود انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهب
تصویر کهب
گاو میش پیر
فرهنگ لغت هوشیار
چرخه، ماسوره سربه زیر زیر نگر، سرنگون بر رو در افتاده سرنگون شده، سرنگون واژگون، آنکه سر خود را بزیر اندازد و بزمین نگاه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکه
تصویر هکه
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیب
تصویر هیب
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکف
تصویر هکف
شتاب کردن در رفتن یا دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکک
تصویر هکک
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکل
تصویر هکل
سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکب
تصویر نکب
رنج و سختی رسانیدن، عدول کردن، برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلب
تصویر هلب
پر موی موی، مژه، موی خرک، موی دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرب
تصویر هرب
گریختن، فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکب
تصویر مکب
((مُ کِ))
بر رو درافتاده، سرنگون شده، سرنگون، واژگون، آن که سر خود را به زیر اندازد و به زمین نگاه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکب
تصویر آکب
((کُ))
گرداگرد درون دهان، لپ، آکپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبک
تصویر هبک
((هَ بْ یا بَ))
کف دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرب
تصویر هرب
((هَ رَ))
گریز، فرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هکف
تصویر هکف
((هَ کَ))
بیهوده، بی فایده
فرهنگ فارسی معین