جدول جو
جدول جو

معنی هوماسن - جستجوی لغت در جدول جو

هوماسن
چسبیدن، به چیزی چسبیدن و از آن آویختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دومان
تصویر دومان
(پسرانه)
مه، مه، غبار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامان
تصویر هامان
(پسرانه)
معرب از یونانی، مشهور، نام وزیر اخشویروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هومان
تصویر هومان
(پسرانه)
نیک اندیش، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هم سن
تصویر هم سن
دو تن که به یک اندازه عمر کرده باشند، همسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دومان
تصویر دومان
طوفان، جریان شدید هوا، باد سخت و تند، توفان، کولاک، تندباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسان
تصویر همسان
مانند هم، شبیه یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
آلتی برای اندازه گیری فشار هوا و تعیین تغییرات جوّی، فشارسنج، بارومتر، میزان الهوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرماس
تصویر هرماس
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرامن، اهرمن، اهریمه، اهرن، آهرمن، هریمن، آهرن برای مثال از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو - ۴۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هولوسن
تصویر هولوسن
آخرین دوره از دوران چهارم زمین شناسی که عصر کنونی دنبالۀ آن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تومان
تصویر تومان
ده هزار، در امور نظامی ده هزار سرباز، در دورۀ قاجاریه، واحد غیررسمی پول ایران، معادل ده ریال
فرهنگ فارسی عمید
طایفه ای از ایل کرد ایران و تقریباً مرکب از 200 خانوار است و در کوه و دمن سکونت دارند، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
(رُ رَ)
اکلیل است از تیره لابیه و قسمت قابل مصرف آن سرشاخه های گلدار. مادۀ موثره: اسانس. موارد استعمال: سرشاخه های گلدار تازه - الکاوولنه ررسرشاخه های خشک: اسپس وولنه رر. (از کارآموزی داروسازی ص 212)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
به گفتۀ صاحب برهان نام پدرارسطو است که معلم اول باشد و این غلط است و نام پدر ارسطو نقوماخس بوده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
دهی است به همدان. (منتهی الارب). گروهی از محدثان بدان ناحیه منسوبند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
یاماسپ = جاماسب، یعنی توماسپ تهماسپ، دارندۀ اسب فربه یا دارای اسب زورمند، (فرهنگ ایران باستان ص 228)، مرحوم دهخدا در حاشیۀ این صفحه نوشته اند: چرا از ’یام’ به معنی جنیبت یا اسکدار گرفته نمیشود؟
لغت نامه دهخدا
یکی از کوههای جنوب چلندر، (مازندران و استرآباد رابینو ص 206)
لغت نامه دهخدا
از پهلوانان تورانی شاهنامه و برادر پیران ویسه است و ازسران لشکر افراسیاب، وی در جنگ به دست بیژن پسر گیوکشته شد، (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
بمعنی ده هزار و ده ریال، پول ایرانی که سابقاً ده هزار دینار بود، مبلغی از پول
فرهنگ لغت هوشیار
داستانی که به نثر نوشته شود و شامل حوادثی ناشی ار تخیل نویسنده باشد و آن اقسامی دارد. یا رمان آموزشی (تعلیماتی) داستانی شامل مطالب علمی طبیعی فلسفی. یا رمان پلیسی داستانی حاکی از حوادث دزدی جنایت و کشف آنها توسط کارآگاهان زبر دست. یا رمان تاریخی داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد، یا رمان عشقی داستانی که شالوده آن بر عشق نهاده شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دومان
تصویر دومان
طوفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامسان
تصویر هامسان
همانندی همسانی: (از هامسانی در حروف عربیت هامسانی در بیان نظم و اعجاز نیاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
وسیله سنجش فشار هوا، بارومتر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ابر نهشتی دویمین گردش از دورک چهارم زمینشناسی دومنی دوره ازدوران چهارم زمین شناسی که رسوباتش طبقات فوقانی و کاملا جدید این دوران است و معاصر سازمان فعلی است این دوره را از لحاظ صنایع بشری میتوانیم بدو قسمت تقسیم گنیم: یکی عصر حجر جدید و دیگر عصرفلزات عصر حجر جدید قدیمتر از عصر فلزات است درعصرحجر جدید انسان مصنوعات خودش را از سنگ میساخته و آنها را تراش و صیقل میداده. مصنوعات ظریفی در ته نشستهای این دوره از ساخته های بشر بدست آمده است عصر فلزات که نسبت به عصر قبلی جدیدتراست زمانی است که بشر توانسته است پی بوجود فلزات در سنگها ببرد و آنها را کشف و از آنها در مصنوعات خود استفاده کند. اولین فلزی که بشر کشف کرد و مصنوعات خود را ازآن ساخته مس و آلیاژهای آن خصوصا مفرغ است مفرغ از این جهت قدیمترین آلیاژی است که بشر از آن استفاده کرده که بطور طبیعی در کانونهای مس ترکیب مس و قلع غالبا با یکدیگر موجود است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومان
تصویر صومان
روزه دراز آن که روزه های دراز گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طومان
تصویر طومان
تومان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزمان
تصویر هزمان
هر زمان، هر وقت: (چنان گردد جهان هزمان که دردشت پلنگ آهونگیرد جزبکشتی) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
((هَ. سَ))
ابزاری که با آن فشار هوا سنجیده می شود، بارومتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همسان
تصویر همسان
متناظر، شبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
آئرومتر
فرهنگ واژه فارسی سره
حرارت سنج، دماسنج، میزان الحراره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتن، چنگ انداختن، چسبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاکردن آستین دست یا لنگه ی شلوار، مالاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی