جدول جو
جدول جو

معنی هواسنج - جستجوی لغت در جدول جو

هواسنج
آلتی برای اندازه گیری فشار هوا و تعیین تغییرات جوّی، فشارسنج، بارومتر، میزان الهوا
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
فرهنگ فارسی عمید
هواسنج
وسیله سنجش فشار هوا، بارومتر
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
فرهنگ لغت هوشیار
هواسنج
((هَ. سَ))
ابزاری که با آن فشار هوا سنجیده می شود، بارومتر
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
فرهنگ فارسی معین
هواسنج
آئرومتر
تصویری از هواسنج
تصویر هواسنج
فرهنگ واژه فارسی سره
هواسنج
حرارت سنج، دماسنج، میزان الحراره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورسنج
تصویر نورسنج
آلتی برای اندازه گیری درجۀ شدت نور، فوتومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صداسنج
تصویر صداسنج
وسیله ای برای اندازه گیری و تعیین ارتعاشات اصوات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوادج
تصویر هوادج
هودج ها، کجاوه ها، پالکی های روپوش دار، جمع واژۀ هودج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورسنج
تصویر دورسنج
دستگاه اندازه گیری مسافتی که میان بیننده و نقطۀ دور است، اسبابی که برای اندازه گیری فاصلۀ اشیای دور به کار می رود، مثل دورسنج نقشه برداری، تله متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دماسنج
تصویر دماسنج
آلتی که درجۀ حرارت را معین کند، میزان الحراره، ترمومتر
فرهنگ فارسی عمید
(عَ سِ)
نام قبیله ای است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ سِ)
جمع واژۀ کوسج. (اقرب الموارد). رجوع به کوسج شود
لغت نامه دهخدا
(سَ سِ)
حومانه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از بافتۀ اعلی که آن را پارچۀ بهشتی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) ، پارچۀ ابریشمی زربافته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ شَ / شُ)
دهی جزء دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. در یک هزارگزی شوسۀ همدان. سکنۀ 587 تن و آب آن از دو رشته قنات و از رود خانه خررود هفته ای یک شبانه روز حق آب دارند. محصول آنجا غلات، پنبه، کرچک، یونجه، بادام، انگور، قیسی و شغل اهالی زراعت و قالی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
هنری. یکی از دریانوردان انگلیس بود که در قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم میلادی می زیست و در 1611 میلادی درگذشت. او موفق به کشف قسمتی از دنیای جدید شد، از جمله خلیج هودسن که در کشور کاناداست و از اقیانوس اطلس انشعاب می یابد و نیز رودی که در مشرق نیویورک جریان دارد به نام او خوانده شده است. (از فرهنگ امریکایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(هََ وْ وا سَ)
شیر نیک درنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد دلیر. (منتهی الارب). شجاع مجرب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ زِ)
نام قبیله ای است از نسل سبا. (سمعانی). قبیله ای است از قیس. (منتهی الارب). از قبایل قیس و آنان فرزندان هوازن بن منصور بن عکرمه بن حفصه بن قیس عیلان اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 340)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
جمع واژۀ هودج. رجوع به هودج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ رَ)
مرغزارهایی است به یمامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
عمل نواسنج. رجوع به نواسنج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ نَ / نِ)
آنچه پزند زن آبستن را به خواهش او. طعام که کسان برای زن آبستن یا ناقهی فرستند مربوط به هوس. آنچه از خوردنی یا میوه که برای بیمار شفایافته یا زن باردار به گاه ویار او برایش بفرستند. ویارانه. (از یادداشتهای مؤلف). وحام. وحم
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اسبابی که برای مقایسۀ شدت نور منبعهای نورانی به کار میرود. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575). ابزار و آلتی که بدان شدت و ضعف نور را سنجند، یک پیل نور برقی که آمپرسنج مناسبی را به کار اندازد. در عکاسی برای تعیین مقدار نور به کار می رود، با استفاده از آن می توانیم گشادگی دهانۀ دوربین را متناسب با زمان تعیین کنیم. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ سَ)
معرب دروازه گاه. چیزی که پیش کوهۀ زین از زیادت پهلوی زین است. (منتهی الارب). در تاج العروس درواسنج و در اقرب الموارد درواسبخ ضبط شده است. صاحب تاج العروس می نویسدصاحب تکمله آنرا بصورت درواسبج ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ سَ)
آلتی است که بدان ارتفاع صوت را سنجند
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
میزان الحراره. اسبابی برای اندازه گیری دما. هر یک از خواص فیزیکی یک ماده را که تابع دمای آن باشد می توان برای اندازه گیری دما بکار برد، از آن جمله است حجم یک مایع یا گاز در تحت فشار ثابت فشار یک گاز در صورت ثابت بودن حجم آن، مقاومت برقی یک جسم هادی، خواص گرمای برقی و غیره. دماسنج معمولی جیوه ای مبتنی بر انبساط ظاهری جیوه با ازدیاد دماست، و اساساً مرکب از لولۀ نازکی است که یک انتهایش بسته است و انتهای دیگرش به مخزن یا حبابی منتهی می شود، مخزن و قسمتی از لوله محتوی جیوه است. مدرج کردن اسباب بر اساس درجه بندی دماست، مثلاً در درجه بندی رایج صدبخشی مخزن و لوله را یک بار در یخ مذاب فرومی برند و نقطۀ تعادل سطح جیوه را صفر (0) نشان میکنند، سپس مخزن و لوله را در بخار آب جوشان در تحت فشار جو فرومی برند و سطح تعادل را 100 نشان میکنند، بالاخره فاصله بین درجات 0 تا 100 را به 100 قسمت متساوی تقسیم می کنند. بر حسب بالارفتن یا پایین آمدن دما، سطح جیوه در لوله بالا یا پایین میرود و درجۀ تغییر تعادل سطح جیوۀ دما را نشان می دهد. در اندازه گیری دماهای پست، به جای جیوه، الکل، اتر یا تولوئن بکار می برند. دماسنجهای گازی دمارا به وسیلۀ تغییراتی که به سبب تغییرات دما عارض حجم گازی که فشارش ثابت است می شود، اندازه میگیرند. دماسنج بیشینه ای دماسنجی است که پس از سرد شدن هم درجۀ نظیر حد اعلایی را که دما به آن رسیده است نشان میدهد، دماسنج طبی که معمولاً آن را درجه می خوانند و درجات آن از 32 تا 44 صدبخشی (در حدود دمای بدن در حال عادی) است و هر درجه ای به 10 عشر تقسیم شده است، از اقسام دماسنج بیشینه ای است. از جنبۀ تاریخی، گالیله و سانکتوریوس دماسنجهایی اختراع کردند. متجاوز از یک قرن بعد، سه نوع دماسنج فارنهایت، رئومور، و سلسیوس یا صدبخشی اختراع شد، که هنوز رایج ترین دماسنجهاست. اولی را فارنهایت (به سال 1714 میلادی) و دومی را رئومور (به سال 1730 میلادی) و سومی را سلسیوس اختراع کرد (احتمالاً در 1742 میلادی). (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(یْ / یِ مُ)
نواپرداز. نواساز. نواگر. نواطراز. مطرب. (آنندراج). مغنی. (ناظم الاطباء) ، نواشناس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نواسنج
تصویر نواسنج
مطرب، نواساز، مغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسنج
تصویر بوسنج
پارسی تازی شده پوشنگ از شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوادج
تصویر هوادج
جمع هودج، از ریشه پارسیهودگ ها جمع هودج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوسانه
تصویر هوسانه
غذائیکه برایزن آبستن بپزند جهت خواهش او، ویارانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماسنج
تصویر دماسنج
میزان الحراره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماسنج
تصویر دماسنج
((دَ. سَ))
میزان الحراره، آلتی جهت اندازه گرفتن درجه حرارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوادج
تصویر هوادج
((هَ دِ))
جمع هودج
فرهنگ فارسی معین
چسبیدن، به چیزی چسبیدن و از آن آویختن
فرهنگ گویش مازندرانی