جدول جو
جدول جو

معنی هواجو - جستجوی لغت در جدول جو

هواجو
(شَ / شِ)
کام جو. (یادداشت بخط مؤلف) :
نگارا تا تو باشی مانده در راه
هواجوی تو باشد مانده در چاه.
فخرالدین اسعد.
رجوع به هواجوی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هواجر
تصویر هواجر
هاجره، نیمۀ روز، نیمروز، شدت گرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هواجس
تصویر هواجس
هاجس ها، چیزهایی که در دل گذرد، هواهای نفسانی، جمع واژۀ هاجس
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ شِ)
طالب و عاشق. (برهان). رجوع به هواجو شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
نام محلتی بود بجنوب شرقی شهر سپاهان. (یادداشت بخط مؤلف).
- پل خواجو، نام پلی است در محلۀ خواجو بر روی رود خانه زاینده رود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 147شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
ابوالعطا کمال الدین محمود بن علی المرشدی الکرمانی. یکی از شاعران معروف ایران است. رجوع به خواجوی کرمانی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ جِ)
ج هاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این جمع واژۀ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(هََ جِ)
جمع واژۀ هاجره، به معنی هجر، قطع. هاجره از مصدرهای سماعی است مثل عافیه و عاقبه. (از اقرب الموارد) : بسبب احتدام هواجربه معسکر جناشک تحویل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع هاجره شدت گرما: از تاب هواجر احداث روزگار بجناح این دولت استظلال کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هواجس
تصویر هواجس
((~. جِ))
جمع هاجس، آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواجر
تصویر هواجر
((~. جِ))
جمع هاجره، شدت گرما
فرهنگ فارسی معین