جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هواجر

هواجر

هواجر
جمع هاجره شدت گرما: از تاب هواجر احداث روزگار بجناح این دولت استظلال کرد)
فرهنگ لغت هوشیار

هواجر

هواجر
جَمعِ واژۀ هاجره، به معنی هجر، قطع. هاجره از مصدرهای سماعی است مثل عافیه و عاقبه. (از اقرب الموارد) : بسبب احتدام هواجربه معسکر جناشک تحویل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

هواجس

هواجس
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است
فرهنگ لغت هوشیار

هواجس

هواجس
هاجس ها، چیزهایی که در دل گذرد، هواهای نفسانی، جمعِ واژۀ هاجس
هواجس
فرهنگ فارسی عمید

حواجر

حواجر
جَمعِ واژۀ حَجَره، ناحیۀ سرای. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به حجره شود
لغت نامه دهخدا

تواجر

تواجر
جَمعِ واژۀ تاجِره. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تاجر و تاجره شود
لغت نامه دهخدا