جدول جو
جدول جو

معنی هواجس

هواجس((~. جِ))
جمع هاجس، آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد
تصویری از هواجس
تصویر هواجس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هواجس

هواجس

هواجس
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است
فرهنگ لغت هوشیار

هواجس

هواجس
هاجس ها، چیزهایی که در دل گذرد، هواهای نفسانی، جمعِ واژۀ هاجس
هواجس
فرهنگ فارسی عمید

هواجس

هواجس
ج ِهاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این جَمعِ واژۀ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

هواجر

هواجر
جمع هاجره شدت گرما: از تاب هواجر احداث روزگار بجناح این دولت استظلال کرد)
فرهنگ لغت هوشیار

رواجس

رواجس
جَمعِ واژۀ راجِس. (از معجم متن اللغه). رجوع به راجس شود
لغت نامه دهخدا

هوالس

هوالس
مردم سبک اندام. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ هالس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

هواجو

هواجو
کام جو. (یادداشت بخط مؤلف) :
نگارا تا تو باشی مانده در راه
هواجوی تو باشد مانده در چاه.
فخرالدین اسعد.
رجوع به هواجوی شود
لغت نامه دهخدا