- هواجر
- هاجره، نیمۀ روز، نیمروز، شدت گرما
معنی هواجر - جستجوی لغت در جدول جو
- هواجر
- جمع هاجره شدت گرما: از تاب هواجر احداث روزگار بجناح این دولت استظلال کرد)
- هواجر ((~. جِ))
- جمع هاجره، شدت گرما
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بادارندگان و موانع
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است
هاجس ها، چیزهایی که در دل گذرد، هواهای نفسانی، جمع واژۀ هاجس
آنچه از سقف یا دیوار خانه فروریزد، آوار،
صدای فروریختن سقف یا بنا، داد و فریاد، جار و جنجال
هوار کشیدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن
هوار زدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن، هوار کشیدن
صدای فروریختن سقف یا بنا، داد و فریاد، جار و جنجال
هوار کشیدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن
هوار زدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن، هوار کشیدن
جدائی کننده، لایق و فائق
آنچه از سقف یا دیوار خانه فرو ریزد
داد و فریاد، سر و صدا