دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر، دارای 119 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است، در دو محل به نام هوج بالا و پایین بنا شده و سکنۀ هوج بالا 60 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر، دارای 119 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است، در دو محل به نام هوج بالا و پایین بنا شده و سکنۀ هوج بالا 60 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، در 21500 گزی جنوب شرقی اردستان و 8 هزارگزی شمال شرقی راه اردستان به نائین در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است. سکنۀ آن 1037 تن و آبش از قنات و محصولات عمده اش غلات و کتیرا و خشکبار و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، در 21500 گزی جنوب شرقی اردستان و 8 هزارگزی شمال شرقی راه اردستان به نائین در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است. سکنۀ آن 1037 تن و آبش از قنات و محصولات عمده اش غلات و کتیرا و خشکبار و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
تاکنون و تا حال. (برهان) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز فرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی. هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید همی. فردوسی. بدو گفت نیرنگ سازی هنوز نگردد همی پشت شوخ تو کوز؟ فردوسی. هنوز آن کمربند نگشاده ام همان تیغ پولاد ننهاده ام. فردوسی. پیش من یک بار او شعر یکی دوست بخواند زآن زمان باز هنوز این دل من پرهنر است. لبیبی. تهی نکرده بدم جام می هنوز ازمی که کرده بودم ازخون دو دیده مالامال. زینبی. هنوز اندرآن خانه گبرکان بمانده ست بر جای چون عرعری. منوچهری. باش که این پادشه هنوز جوان است نیم رسیده یکی هزبردمان است. منوچهری. عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد به تعجیل پرتابها. منوچهری. هنوز ده روز برنیامده است که حصیری آب این کار را پاک بریخت. (تاریخ بیهقی). هنوز اندراین کار بد سرفراز رسیدند دو پیر نزدش فراز. اسدی. بنی امیه شدند و ز بعد بن عباس بسی شدند و از ایشان هنوز نیست اثر. ناصرخسرو. اگر هنوز شوری مانده باشد روزی دیگر در آب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند هنوز برجاست. (نوروزنامه). گفت: اگر نه آنستی که تو هنوز خردی و این ادب نیاموخته ای من تو را امروز مالشی دادمی. (نوروزنامه). کشمکش جور در اعضا هنوز کن مکن عدل نه پیدا هنوز. نظامی. هنوز از عشقبازی گرم و داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است. نظامی. هنوزم آب در جوی جوانی است هنوزم لب پر آب زندگانی است. نظامی. هنوزم هندوان آتش پرستند هنوزم چشم چون ترکان مستند. نظامی. اگر بیگانگان تشریف بخشند هنوز از دوستان خوشتر گدایی. سعدی. هنوز با همه بدعهدیت دعا گویم هنوز با همه بدمهریت طلبکارم. سعدی. آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند. سعدی. برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز در ازل داده ست ما را ساقی لعل لبت جرعۀ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز. حافظ. ، بهتر. از آن بهتر است: عزی که آن ز فضل نباشد هنوزذل فخری که آن ز فضل نباشد هنوز عار. فرخی. ، تا این حد. باز. (یادداشت مؤلف) : گرنه به انصاف شوی پرده دوز حیف بود در حق جاهل هنوز. امیرخسرو دهلوی
تاکنون و تا حال. (برهان) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز فرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی. هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید همی. فردوسی. بدو گفت نیرنگ سازی هنوز نگردد همی پشت شوخ تو کوز؟ فردوسی. هنوز آن کمربند نگشاده ام همان تیغ پولاد ننهاده ام. فردوسی. پیش من یک بار او شعر یکی دوست بخواند زآن زمان باز هنوز این دل من پرهنر است. لبیبی. تهی نکرده بدم جام می هنوز ازمی که کرده بودم ازخون دو دیده مالامال. زینبی. هنوز اندرآن خانه گبرکان بمانده ست بر جای چون عرعری. منوچهری. باش که این پادشه هنوز جوان است نیم رسیده یکی هزبردمان است. منوچهری. عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد به تعجیل پرتابها. منوچهری. هنوز ده روز برنیامده است که حصیری آب این کار را پاک بریخت. (تاریخ بیهقی). هنوز اندراین کار بد سرفراز رسیدند دو پیر نزدش فراز. اسدی. بنی امیه شدند و ز بعد بن عباس بسی شدند و از ایشان هنوز نیست اثر. ناصرخسرو. اگر هنوز شوری مانده باشد روزی دیگر در آب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند هنوز برجاست. (نوروزنامه). گفت: اگر نه آنستی که تو هنوز خردی و این ادب نیاموخته ای من تو را امروز مالشی دادمی. (نوروزنامه). کشمکش جور در اعضا هنوز کن مکن عدل نه پیدا هنوز. نظامی. هنوز از عشقبازی گرم و داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است. نظامی. هنوزم آب در جوی جوانی است هنوزم لب پر آب زندگانی است. نظامی. هنوزم هندوان آتش پرستند هنوزم چشم چون ترکان مستند. نظامی. اگر بیگانگان تشریف بخشند هنوز از دوستان خوشتر گدایی. سعدی. هنوز با همه بدعهدیت دعا گویم هنوز با همه بدمهریت طلبکارم. سعدی. آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند. سعدی. برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز در ازل داده ست ما را ساقی لعل لبت جرعۀ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز. حافظ. ، بهتر. از آن بهتر است: عزی که آن ز فضل نباشد هنوزذل فخری که آن ز فضل نباشد هنوز عار. فرخی. ، تا این حد. باز. (یادداشت مؤلف) : گرنه به انصاف شوی پرده دوز حیف بود در حق جاهل هنوز. امیرخسرو دهلوی
منتهی الارب آن را بکسر قاف و فتح نون ضبط کرده و گوید: شهری است. محمود بن سبکتگین آن را گشود. (از معجم البلدان) (آنندراج). در ناحیۀ فرخ آباد در 50میلی رود گنگ واقع است. (تلخیص از بریتانیکا) : یکی گفت این شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند. فردوسی (مقدمۀ شاهنامه چ دبیرسیاقی). چون قصد کنی فتوح قنوج ملت ز تو شادمان ببینم. خاقانی. ز قنوج تا قلزم و قیروان چو میغی روان بود تیغم روان. نظامی. به قنوج خواهم شدن سوی فور خدا یار بادم در این راه دور. نظامی
منتهی الارب آن را بکسر قاف و فتح نون ضبط کرده و گوید: شهری است. محمود بن سبکتگین آن را گشود. (از معجم البلدان) (آنندراج). در ناحیۀ فرخ آباد در 50میلی رود گنگ واقع است. (تلخیص از بریتانیکا) : یکی گفت این شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند. فردوسی (مقدمۀ شاهنامه چ دبیرسیاقی). چون قصد کنی فتوح قنوج ملت ز تو شادمان ببینم. خاقانی. ز قنوج تا قلزم و قیروان چو میغی روان بود تیغم روان. نظامی. به قنوج خواهم شدن سوی فور خدا یار بادم در این راه دور. نظامی
جمع واژۀ زنج. (ناظم الاطباء) (آنندراج). زنگ که گروهی است از سیاهان. (آنندراج) ، گروهی از لشکریان سلطان مصر:... گروهی را زنوج می گفتند، ایشان همه به شمشیر جنگ کنند و بس. گفتند ایشان سی هزار مردند. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 60)
جَمعِ واژۀ زنج. (ناظم الاطباء) (آنندراج). زنگ که گروهی است از سیاهان. (آنندراج) ، گروهی از لشکریان سلطان مصر:... گروهی را زنوج می گفتند، ایشان همه به شمشیر جنگ کنند و بس. گفتند ایشان سی هزار مردند. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 60)
دهی است از دهستان برده سرۀ بخش اشترینان شهرستان بروجرد با 582 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، مرغ مردارخوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رخمه. ذات اسمین. (المزهر ص 339). - امثال: اعز من بیض الانوق، کمیاب تر از تخم مرغ مردارخوار و این مثل را در چیز محال گویند. (ناظم الاطباء). گویند انوق را ده خصلت است حفاظت بیضه و حمایت چوزه و الفت بچه و صیانت فرخ از غیر جفت و رفتن از زمین سردسیر به گرمسیر پیش از همه قواطع و بازآمدن پیش از همه رواجع و نپریدن در ایام گریز و فریفته نشدن به پرهای ریزۀ نو و نبودن پیوسته در آشیانه و نپریدن بپرهای ریزه و منتظر بودن تا دراز و سخت گردد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
دهی است از دهستان برده سرۀ بخش اشترینان شهرستان بروجرد با 582 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، مرغ مردارخوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رَخمَه. ذات اسمین. (المزهر ص 339). - امثال: اعز من بیض الانوق، کمیاب تر از تخم مرغ مردارخوار و این مثل را در چیز محال گویند. (ناظم الاطباء). گویند انوق را ده خصلت است حفاظت بیضه و حمایت چوزه و الفت بچه و صیانت فرخ از غیر جفت و رفتن از زمین سردسیر به گرمسیر پیش از همه قواطع و بازآمدن پیش از همه رواجع و نپریدن در ایام گریز و فریفته نشدن به پرهای ریزۀ نو و نبودن پیوسته در آشیانه و نپریدن بپرهای ریزه و منتظر بودن تا دراز و سخت گردد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان جیرفت که محدود است از شمال به بخش مرکزی جیرفت و بخش جبال بارز و از جنوب به بخشهای جاسک و میناب و از مشرق به دهستان ولگان از شهرستان ایرانشهر و از مغرب به دهستان رودان بخش میناب. این بخش قسمتی کوهستانی و قسمتی دیگر دشت است و کوههای مهم آن عبارتند از: کوه حکمرد، کوه گرم، کوه شهری، کوه شاه و کوهستان بشاگرد. رود خانه مهم بخش، رود خانه هلیل و رود خانه میناب است. بخش کهنوج ازنه دهستان و 381 آبادی تشکیل شده است به شرح زیر: 1- دهستان انگهران، با 108 آبادی و 6700 تن سکنه. 2- دهستان رمشک، با 38 آبادی و 1400 تن سکنه. 3- دهستان رودبار، با 29 آبادی و 5300 تن سکنه. 4- دهستان قلعه گنج، با 14 آبادی و 750 تن سکنه. 5- دهستان کوه شهری، با 15 آبادی و 1300 تن سکنه. 6- دهستان کلاشگرد، با 72 آبادی و 4000 تن سکنه. 7- دهستان مارز، با 32 آبادی و 950 تن سکنه. 8- دهستان منوجان، با 46 آبادی و9600 تن سکنه. 9- دهستان نمداد، با 27 آبادی و 4000 تن سکنه. مجموع سکنۀ بخش در حدود 34هزار تن و مرکز بخش قصبۀ شیخ آباد مشهور به کهنوج است که مرکز پادگان جمازه سوار لشکر 7 کرمان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان جیرفت که محدود است از شمال به بخش مرکزی جیرفت و بخش جبال بارز و از جنوب به بخشهای جاسک و میناب و از مشرق به دهستان ولگان از شهرستان ایرانشهر و از مغرب به دهستان رودان بخش میناب. این بخش قسمتی کوهستانی و قسمتی دیگر دشت است و کوههای مهم آن عبارتند از: کوه حکمرد، کوه گرم، کوه شهری، کوه شاه و کوهستان بشاگرد. رود خانه مهم بخش، رود خانه هلیل و رود خانه میناب است. بخش کهنوج ازنه دهستان و 381 آبادی تشکیل شده است به شرح زیر: 1- دهستان انگهران، با 108 آبادی و 6700 تن سکنه. 2- دهستان رمشک، با 38 آبادی و 1400 تن سکنه. 3- دهستان رودبار، با 29 آبادی و 5300 تن سکنه. 4- دهستان قلعه گنج، با 14 آبادی و 750 تن سکنه. 5- دهستان کوه شهری، با 15 آبادی و 1300 تن سکنه. 6- دهستان کلاشگرد، با 72 آبادی و 4000 تن سکنه. 7- دهستان مارز، با 32 آبادی و 950 تن سکنه. 8- دهستان منوجان، با 46 آبادی و9600 تن سکنه. 9- دهستان نمداد، با 27 آبادی و 4000 تن سکنه. مجموع سکنۀ بخش در حدود 34هزار تن و مرکز بخش قصبۀ شیخ آباد مشهور به کهنوج است که مرکز پادگان جمازه سوار لشکر 7 کرمان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهستانی است از بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، خرما، لبنیات، ذرت و تنباکوست. این دهستان شامل 36 آبادی بزرگ و کوچک و دارای بیش از 9000 تن سکنه است. زبان مادری مردم آن بلوچی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهستانی است از بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، خرما، لبنیات، ذرت و تنباکوست. این دهستان شامل 36 آبادی بزرگ و کوچک و دارای بیش از 9000 تن سکنه است. زبان مادری مردم آن بلوچی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)